35
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل: قَالَ: فَقَامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ، وَبَقِيتُ أَنَا وَابْنُ الْمُقَفَّعِ جَالِسَيْنِ، فَلَمَّا رَجَعَ إِلَيْنَا ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ، قَالَ: وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْمُقَفَّعِ، مَا هذَا بِبَشَرٍ، وَإِنْ كَانَ فِي الدُّنْيَا رُوحَانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ ظَاهِراً، وَيَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ بَاطِناً، فَهُوَ هذَا .

شرح: وَيْلَكَ مناداى مضاف است به تقدير حرف ندا ، و وَيْل به معنى مرگِ ناگهان است .
يعنى : راوى گفت كه: پس برخاست ابن ابى العوجاء و ماندم من و ابن المُقَفَّع ، دو نشسته در جاى خود . پس وقتى برگشت سوى ما ابن ابى العوجاء ، گفت كه: اى مرگ ناگهان تو ـ اى ابن المقفّع ـ نيست اين بزرگ ، آدميزاد ۱ . و اگر در ميان اجسام ، مجرّدى كه عالِم به كلّ شى ء باشد هست [بگونه اى] كه متعلّق به بدن مى شود چون خواهد عالَم ظاهر را ؛ و بى تعلّق به بدن مى شود مانند ساير عقول عشره چون خواهد عالَم پنهان را ، پس آن عقلِ مجرّد ، اين [شخص ]است .
مخفى نماند كه اين ، مبنى بر اعتقاد زنادقه است كه مى گويند كه مجرّد ، متعدّد مى باشد ، و بعضى از آن مجرّدات ، احتياجى در افعالِ خود به بدن ندارند و همه چيز را مى دانند حتّى غيب و ايشان را «عقول» مى نامند و افعال اللّه تعالى را در عالَم ، نسبت به ايشان مى دهند و از اين غافل شده كه ائمّه عليهم السلام در هر شب قدر و مانند آن ، علم به احوال حوادث آن سال را كه عمده باشد ، استنباط از قرآن مى كنند ، بى آن كه علم غيب داشته باشند .

1.يعنى : نمى توان اسم او را بشر گذاشت ، بلكه او وجودى است فراتر از بشر عادّى .


صافي در شرح کافي ج2
34

۰.اصل: وَلَا تَثْنِي عِنَانَكَ إِلَى اسْتِرْسَالٍ؛ فَيُسَلِّمَكَ إِلى عِقَالٍ، وَسِمَةِ مَا لَكَ وَعَلَيْكَ . ۱

شرح: الثَّنْي (به فتح ثاء سه نقطه و سكون نون) : گردانيدن عنان ستور از طرفى كه مى رود ، به طرفى ديگر . الْعِنَان (به كسر عين بى نقطه) : جلوِ لجام كه آن را به دست مى گيرند تا ستور ، حركتِ بد نكند .
الْاِسْتِرْسَال : هموارى در افعال . التَّسْلِيم : سپردن چيزى به كسى تا گم نشود . الْعِقَال (به كسر عين بى نقطه) : ريسمانى كه به آن ، زانوى شتر را مى بندند تا به راه نرود ، و مراد اين جا چهار كلاف و مانند آن است ؛ چه لجام در شتر نمى باشد.
السِّمَة (به كسر سين بى نقطه و فتح ميم و تاء تأنيث) : علامتى كه به آن ، معلوم شود چيزى ، مثل اين كه معلوم شود كه كدام سخن ، گفتنى است و فايده دارد و كدام سخن ، نگفتنى است و ضرر دارد.
يعنى : و مى دانم كه نخواهى گردانيد عنان خود را در مجلس آن بزرگ ، سوى هموارىِ در گفتگو . پس خواهد سپرد تو را به دو چيز: اوّل ، بندى كه مانعِ حركتِ بد تو شود ؛ دوم ، علامتى كه به آن بدانى آنچه را كه مى بايدت گفت كه نفع دارد براى تو و آنچه را كه نمى بايدت گفت كه ضرر دارد بر تو .
مخفى نماند كه در اين كلام ، اشارتى هست به تشبيه ابن ابى العوجاء به ستورى كه به عنان دارى ، حركتِ بد را ترك نمى كند ، پس بندش مى كنند .

1.كافى مطبوع : «أو عليك» بدل «و عليك» .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65433
صفحه از 612
پرینت  ارسال به