۰.اصل: قَالَ: فَقَامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ، وَبَقِيتُ أَنَا وَابْنُ الْمُقَفَّعِ جَالِسَيْنِ، فَلَمَّا رَجَعَ إِلَيْنَا ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ، قَالَ: وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْمُقَفَّعِ، مَا هذَا بِبَشَرٍ، وَإِنْ كَانَ فِي الدُّنْيَا رُوحَانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ ظَاهِراً، وَيَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ بَاطِناً، فَهُوَ هذَا .
شرح: وَيْلَكَ مناداى مضاف است به تقدير حرف ندا ، و وَيْل به معنى مرگِ ناگهان است .
يعنى : راوى گفت كه: پس برخاست ابن ابى العوجاء و ماندم من و ابن المُقَفَّع ، دو نشسته در جاى خود . پس وقتى برگشت سوى ما ابن ابى العوجاء ، گفت كه: اى مرگ ناگهان تو ـ اى ابن المقفّع ـ نيست اين بزرگ ، آدميزاد ۱ . و اگر در ميان اجسام ، مجرّدى كه عالِم به كلّ شى ء باشد هست [بگونه اى] كه متعلّق به بدن مى شود چون خواهد عالَم ظاهر را ؛ و بى تعلّق به بدن مى شود مانند ساير عقول عشره چون خواهد عالَم پنهان را ، پس آن عقلِ مجرّد ، اين [شخص ]است .
مخفى نماند كه اين ، مبنى بر اعتقاد زنادقه است كه مى گويند كه مجرّد ، متعدّد مى باشد ، و بعضى از آن مجرّدات ، احتياجى در افعالِ خود به بدن ندارند و همه چيز را مى دانند حتّى غيب و ايشان را «عقول» مى نامند و افعال اللّه تعالى را در عالَم ، نسبت به ايشان مى دهند و از اين غافل شده كه ائمّه عليهم السلام در هر شب قدر و مانند آن ، علم به احوال حوادث آن سال را كه عمده باشد ، استنباط از قرآن مى كنند ، بى آن كه علم غيب داشته باشند .