353
صافي در شرح کافي ج2

[حديث] دوم

۰.اصل: [وَعَنْهُ رَفَعَهُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ ]عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ:«لَا أَقُولُ: إِنَّهُ قَائِمٌ؛ فَأُزِيلَهُ عَنْ مَكَانِهِ، وَلَا أَحُدُّهُ بِمَكَانٍ يَكُونُ فِيهِ، وَلَا أَحُدُّهُ أَنْ يَتَحَرَّكَ فِي شَيْءٍ مِنَ الأَرْكَانِ وَالْجَوَارِحِ، وَلَا أَحُدُّهُ بِلَفْظِ شَقِّ فَمٍ، وَلكِنْ كَمَا قَالَ ۱ تَبَارَكَ وَتَعَالى : «كُن فَيَكُونُ»۲ بِمَشِيئَتِهِ مِنْ غَيْرِ تَرَدُّدٍ فِي نَفْسٍ، صَمَداً فَرْداً، لَمْ يَحْتَجْ إِلى شَرِيكٍ يَذْكُرُ لَهُ مُلْكَهُ، وَلَا تُفْتَحُ ۳ لَهُ أَبْوَابَ عِلْمِهِ».

شرح: در سوره رعد چنين است: «أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ وَ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئونَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِى الْأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ» . ۴
قول امام عليه السلام : «لَا أَقُولُ: إِنَّهُ قَائِم فَأُزِيلَهُ عَنْ مَكَانِهِ» اشارت است به قاعده كلّيّه و آن اين است كه: استعمال لفظ در معنىِ مَجازى بى قرينه صارفه، ازاله آن لفظ است از جايى كه مناسب آن است، پس چون معنى حقيقى «قَائِم» در لغت عرب «ايستاده» است و آن، مخصوص جسم است، استعمال «قَائم» در اللّه تعالى بى ضمِّ «عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ» ازاله لفظ «قَائِم» است از مكانش، پس ضمير «أُزِيله» و «مَكانه» راجع به لفظ «قَائم» است. و مى تواند بود كه راجع به اللّه باشد و «مَكان» به معنى ازل باشد، موافق آنچه گذشت در شرح عنوان «بَابُ الْكَوْنِ وَالْمَكَان» و اشارت باشد به اين كه اگر «قَائم» به معنى حقيقى باشد، ازلى نخواهد بود.
الْحَدّ: تميز چيزى از چيزى ديگر به اسمِ جامدِ محض، باء در «مَكان» براى سببيّت است. أَنْ يَتَحَرَّكَ به تقدير «بِأَنْ يَتَحَرَّكَ» است. فِي شَيْءٍ به معنى «بِاِعْتِبَارِ شَيْءٍ» است نظير «إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»۵ .
فرق ميان اركان و جوارح اين است كه: اركان، اطراف عمده است، مثل سر و پا و دست. و جوارح، مطلقِ اعضا است كه از آنها كارى مى آيد، مثل زبان و دندان.
الشَّقّ (به فتح شين با نقطه): شكاف. «كُن فَيَكُونُ» مقولِ قول است و در سوره يس است. كَمَا قَالَ متعلّق است به جارّ و مجرور در بِمَشِيئَتِهِ.
و مطلوب، تشبيه خلقِ كلام با رسل است به خلق آسمان و زمين و مانند آنها در اين كه به ظاهر از جمله قول نيست، بلكه به محض مشيّت مى شود، يا مراد تشبيه كلام با رسل است به كلام با معدومات در وقت تكوينِ آنها؛ چه ظاهر است كه آن به تحريك زبان و مانند آن نيست.
النَّفَس (به فتح نون و فتح فاء): جسم لطيفى كه به آمد و رفتِ آن حيوان تعيّش مى كند. الصَّمَد: مرجع هر چيز، يا مقصود هر كس در حاجت ها. الْفَرْد: تنها؛ و مراد اين جا، تنها در صمديّت است، چنانچه دلالت مى كند بر آن تعريفِ «الصَّمَد» به الفْ لام در سوره اخلاص.
و صَمَداً منصوب به اختصاص است. يَذْكُرُ (به ذال با نقطه و راء بى نقطه، به صيغه مضارع غايب معلومِ باب تفعيل) صفت شريك است. و ضمير مستتر، راجع به شريك است.
التَّذْكِير: تند كردن چيزى. ضمير لَهُ راجع به اللّه تعالى است. مُلْكَهُ (به ضمّ ميم و سكون لام و ضميرِ راجع به اللّه تعالى) منصوب و مَفْعول بِه است و عبارت است از نفوذ اراده؛ و تذكير آن، قوّت دادن آن است به روشى كه به عنوان «كُن فَيَكُونُ» شود.
وَ لَا تُفْتَحُ (به صيغه مضارع غايبه مجهولِ باب «مَنَعَ») عطف است بر لَمْ يَحْتَجْ. ضمير لَهُ اين جا راجع به شريك است. أَبْوَابُ مرفوع و نايبِ فاعل است. ضمير عِلْمِهِ راجع به اللّه تعالى است؛ و اين جمله اشارت است به آيت سوره يونس كه: «قُلْ أَتُنَبِّئونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِى السَّمَـوَ تِ وَلَا فِى الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ»۶ و آيت سوره رعد كه مذكور شد.
و حاصل اين است كه: ابوابِ علم اللّه تعالى كه مفتوح است براى هر شى ء، به اين معنى كه علم او متعلّق به هر شى ء است، مفتوح نمى شود براى چنين شريكى؛ پس آن شريك، داخل شى ء نيست، بلكه به محضِ مفهومى است بى آن كه فرد حقيقى داشته باشد در خارج يا در ذهن.
يعنى: روايت است از امام موسى كاظم عليه السلام اين كه او گفت كه: نمى گويم كه: به درستى كه اللّه تعالى قائم است، پس زايل كرده باشم آن را از موضعش؛ و تميز نمى كنم اللّه تعالى را به سببِ مكانى كه باشد در آن؛ و تميز نمى كنم او را به اين كه حركت كند به اعتبار چيزى از اركان و جوارح؛ و تميز نمى كنم او را به سبب صوتى كه از شكاف دهنش بيرون آيد، و ليك سخن او با ملائكه و انبياء و رسل، چنانچه گفته ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ در سوره يس: بشو، پس مى شود به محض خواست. اوست بى آمد و رفت در نَفَس، صَمَدِ فرد كه احتياج نداشته به شريكى كه آن شريك تند كند براى اللّه تعالى پادشاهى او را و مفتوح نمى شود براى آن شريك، درهاى علم اللّه تعالى؛ به اين معنى كه آن شريك «لَا شَيْء» است.

1.كافى مطبوع: + «اللّه ».

2.يس (۳۶): ۸۲ .

3.كافى مطبوع: «ولا يفتح».

4.رعد (۱۳): ۳۳.

5.شورى (۴۲): ۲۳.

6.يونس (۱۰): ۱۸.


صافي در شرح کافي ج2
352

۰.اصل:«فَاحْذَرُوا فِي صِفَاتِهِ مِنْ أَنْ تَقِفُوا لَهُ عَلى حَدٍّ تَحُدُّونَهُ بِنَقْصٍ، أَوْ زِيَادَةٍ، أَوْ تَحْرِيكٍ، أَوْ تَحَرُّكٍ، أَوْ زَوَالٍ، أَوِ اسْتِنْزَالٍ، أَوْ نُهُوضٍ، أَوْ قُعُودٍ؛ فَإِنَّ اللّه َ جَلَّ وَعَزَّ عَنْ صِفَةِ الْوَاصِفِينَ، وَنَعْتِ النَّاعِتِينَ، وَتَوَهُّمِ الْمُتَوَهِّمِينَ «وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِالرَّحِيمِ * الَّذِى يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ * وَتَقَلُّبَكَ فِى السَّاجِدِينَ۱» ».

شرح: فاء براى تفريع است. الْوُقُوف: ايستادن، و ايستاده كردن كسى را. و هر دو اين جا مناسب است.
لَهُ متعلّق است به «حَدّ» و مقدّم بر آن است. الْحَدّ: تميز چيزى از چيزى ديگر به اسم جامدِ محض. و جمله تَحُدُّونَهُ استيناف است براى بيانِ «فَاحْذَرُوا» تا آخر.
و باء در «بِنَقْصٍ» براى مُلابست است. الزَّوَال: برطرف شدن؛ و مراد اين جا نبودن، در وقتى است. الاِسْتِنْزَال (به نون و زاء با نقطه): فرود آوردن كسى را از مرتبه خود.
جَلَّ خبر إِنَّ است. عَنْ صِفَة متعلّق به «جَلَّ» است. و فرق ميان صفت و نعت اين است كه: صفت، بيان است ـ خواه به مختصّ و خواه به مشترك ـ و نعت، مختصّ به مختصّ است.
التَّوَهُّم: تصوّر به اسم جامدِ محض. «وَتَوَكَّلْ» تا آخر، اقتباس است از سوره شعراء. التَّقَلُّب: تصرّف در چيزها. مراد اين است كه: مهلت اين عاصيان، بنابر مصلحتى است و كلام حق در اهلش اثر مى كند، پس به سبب نشنيدنِ عاصيان، ترك آن نبايد كرد.
يعنى: پس حذر كنيد در صفات الهى از اين كه ايستيد بر حدّى براى او؛ چه حدّ خواهيد كرد او را به نقصان يا زيادتى، يا به حركت دادن ديگرى او را، يا حركت خودش به سبب چيزى، يا به نبودن او در وقتى، يا به فرود آوردن او از مرتبه اش، يا به برخاستن، يا نشستن؛ چه اللّه بزرگ و عزيز است، به معنى اين كه منزّه است از صفت جمعى كه او را از پيش خود صفت مى كنند و نعت جمعى كه او را از پيش خود نعت مى كنند و تصور جمعى كه خيالِ تصوّر ذات او مى كنند. و حواله كن مصلحت كار خود را بر بى ننگِ مهربانى كه مى بيند تو را وقتى كه مى ايستى به كار الهى و تصرّف تو را در دل هاى اهل اعتراف به ربوبيّت ربّ العالمين.

1.شعراء (۲۶): ۲۱۷ ـ ۲۱۹.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65330
صفحه از 612
پرینت  ارسال به