شرح: عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى تتمّه مروى است و اقتباس است از سوره طه و استينافِ بيانىِ سابق است. و أَنَّهُ (به فتح همزه) به تقدير «وَرُوِيَ لَنَا أَنَّهُ» است.
وَرُوِيَ تا آخر، اشارت است به اين كه سند اين روايت غيرِ سند دو روايت سابق است و آن دو روايت، موافق يكديگر است در سند.
الْعَشِيَّة (به فتح عين بى نقطه و كسر شين با نقطه و تشديد ياء دو نقطه در پايين): آخر روز. التَّكَنُّف (به نون مشدّده، مصدر باب تفعّل): احاطه به چيزى؛ و تعديه آن به «عَلَى» در اين جا براى تضمينِ معنى «دَوْر» است.
الْقَدر (به فتح قاف و فتح و سكون دال بى نقطه؛ و به ضمّ قاف و سكون دال): مقدار. و مراد اين جا، تمام سطح بيرون جسم است.
«عَلى» در عَلى هَذَا نهجيّه است. الْمِثَال (به كسرِ ميم): مانند. و مراد اين جا، روش و نهج است. عِلْمُ ذلِكَ تا آخر، جواب است از استدلالى كه مذكور است در روايت اوّلى، به اين روش كه مراد به بودن بر عرش، استيلاست. ذلِكَ اشارت به عرش است، پس ظاهر اين است كه توقيع در تحتِ فقره «عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»۱ نوشته شده باشد.
و حاصل جواب اين است كه: مراد به «عرش» مجموع مخلوقات است. و مراد به «استواء» بر عرش، اين است كه علم به هر جزئى از اجزاى عرش نزد اللّه تعالى است و اوست مدبّر آن به نظامى كه احسن است به اعتبار تدبير، پس تَقْدِيراً تميزِ ضمير مستتر در أَحْسَن است.
وَ اعْلَمْ تا آخر، بيانِ اين است كه: امثال روايت دوم، منافات ندارد با «عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» . به اين روش كه: مراد، نزولِ مكانى نيست، بلكه مراد استجابت دعا و مانند آن است، نظير: «أَوَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِى الْأَرْضَ»۲ و نظير: «وَ جَآءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»۳ .
«هُوَ» در فَهُوَ مبتداست و راجع به مصدر «كَانَ» است. و كَمَا هُوَ عَلَى الْعَرْشِ خبر مبتداست. و «مَا» مصدريّه است و «هُوَ» راجع به اللّه تعالى است و مبتداست. و «عَلَى الْعَرْشِ» خبر مبتداى دوم است و مراد اين است كه: متغيّر نمى شود. و اين روايت، دلالت بر حركت او نمى كند.
وَالْأَشْيَاءُ كُلُّهَا تا آخر، تفسير «عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» است و اين، موافق حديث ششم و هفتم و هشتمِ اين باب است. عِلْماً تميز است و جواب روايت سوم نگفت صريحاً براى تقيّه و اشارت كرد به سكوت از آن، به بطلانِ آن روايت.
يعنى: روايت است از محمّد بن عيسى، گفت كه: نوشتم سوى امام على نقى عليه السلام كه: گرداناد مرا اللّه تعالى قربان تو اى مهترِ من، به تحقيق نقل شده براى ما كه اللّه تعالى در مكانى هست، در مكانى نيست، به دليل قول اللّه تعالى در سوره طه كه: «عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»۴ و نقل شده براى ما اين كه: به درستى كه اللّه تعالى فرود مى آيد هر شب در نصف آخر از شب سوى آسمان نزديك تر به ما. و نقل شده كه: اللّه تعالى فرود مى آيد از عرش در آخر روز عرفه، بعد از آن برمى گردد سوى جاى خود. پس گفت بعضِ چاكران تو در معارضه آن روايات كه: اگر در مكانى باشد، نه در مكانى ديگر، پس به تحقيق ملاقات مى كند با او هوا و دور مى زند بر او؛ و هوا جسمى است لطيف، دور مى زند بر هر جسم به تمامِ سطح آن جسم، پس چگونه مى تواند بود كه دور زند بر او ـ جَلَّ ثَنَاؤُهُ ـ بر اين نهج كه تمامِ سطح او را گيرد. تا اين جا، كلام بعضِ مَوالى است.
پس نوشت امام عليه السلام : علمِ عرش، نزد اللّه تعالى است. و اوست و بس، مدبّر عرش به آن نهج كه بهتر است از روى تدبير. و بدان كه اگر اللّه تعالى بوده باشد در آسمان نزديك تر به ما، پس آن مثل بودنِ او بر عرش است؛ و چيزها همگى براى او برابر است به اعتبار علم و قدرت و پادشاهى و تصرّف.