369
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
368

[حديث] يازدهم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ]عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ، قَالَ: قَالَ أَبُو شَاكِرٍ الدَّيَصَانِيُّ: إِنَّ فِي الْقُرْآنِ آيَةً هِيَ قَوْلُنَا، قُلْتُ: مَا هِيَ؟ فَقَالَ:«وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَآءِ إِلَـهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَـهٌ»فَلَمْ أَدْرِ بِمَا أُجِيبُهُ، فَحَجَجْتُ ، فَخَبَّرْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، فَقَالَ :«هذَا كَلَامُ زِنْدِيقٍ خَبِيثٍ، إِذَا رَجَعْتَ إِلَيْهِ، فَقُلْ لَهُ: مَا اسْمُكَ بِالْكُوفَةِ؟ فَإِنَّهُ يَقُولُ: فُلَانٌ، فَقُلْ لَهُ: مَا اسْمُكَ بِالْبَصْرَةِ؟ فَإِنَّهُ يَقُولُ: فُلَانٌ، فَقُلْ: كَذلِكَ اللّه ُ رَبُّنَا فِي السَّمَاءِ إِلهٌ، وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ، وَفِي الْبِحَارِ إِلهٌ، وَفِي الْقِفَارِ إِلهٌ، وَفِي كُلِّ مَكَانٍ إِلهٌ».
قَالَ: فَقَدِمْتُ، فَأَتَيْتُ أَبَا شَاكِرٍ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: هذِهِ نُقِلَتْ مِنَ الْحِجَازِ.

شرح: الدَّيَصَانِي (به فتح دال بى نقطه و فتح ياء دو نقطه در پايين و صاد بى نقطه و الف و نون و ياء مشدّده): مُلحد. شهرستانى در كتاب ملل و نحل گفته:
از جمله طوايف ثنويّه كه قائل اند به دو اصل قديم ـ يكى نور و ديگرى ظلمت ـ و به اين جدا شده اند از مَجوس؛ چه مجوس قائل اند به قِدَمِ نور و حدوث ظلمت، طايفه ديصانيّه اند. اصحاب ديصانى كه پيش از مانى بوده مى گويند كه: نور كه فاعل خير است، در بالاست و ظلمت كه فاعل شرّ است، در پايين است و با هم ملاقات دارند.
و گفته كه: «بعض ديصانيّه قائل اند به اين كه جنس نور و ظلمت يكى است، مثل مِنشار كه جنس آن آهن است و صفحه آن نرم و بى آزار است و دندانه آن درشت و خراشنده است» ۱ .
مراد ابو شاكر اين است كه: اين آيت دلالت مى كند بر اين كه فاعل حوادث از خير و شرّ، جسم قديم است كه هم در آسمان است و به آن اعتبار، فاعلِ خير است؛ و هم در زمين است و به آن اعتبار، فاعل شرّ است.
بِمَا مركّب از حرف جرّ و «مَا» استفهاميّه است و اثباتِ الف آن با وجود حرف جرّ، شاذّ است.
خَبَّرْتُ به صيغه ماضى معلومِ متكلّمِ باب «نَصَرَ» است؛ به معنى اين كه خبر گرفتم و سؤال كردم، يا از باب تفعيل است؛ به معنى اين كه خبر دادم.
وَفِي كُلِّ مَكَانٍ إِلهٌ اشارت است به اين كه بودنِ مردمان نيز دخلى در اين آيت ندارد؛ چه در جايى كه هيچ كس نيست نيز مستحقّ عبادت است، به اين معنى كه اگر بر سر آنجا نزاعى شود، حاكمْ اوست و اگر در آنجا پرستشى شود، «إِله» اوست.
الْحِجَاز (به كسر حاء بى نقطه) بلادى كه واسطه است ميان نَجْد و غور؛ و از آن جمله است مدينه و مكّه و طائف. تأنيث هذِهِ براى اشارت به دقيقه است. و مى تواند بود كه اشارت به آيت باشد و از كمالِ خبثِ طينت گفته باشد كه: اين آيتى ديگر است كه از مدينه نقل شده به اين شهر.
يعنى: روايت است از هشام بن حكم گفت كه: گفت ابو شاكر مُلحد كه: در قرآن آيتى هست كه آن موافق قول ماست كه: جسم قديم هست و آن، در آسمان است به اعتبارى و در زمين است به اعتبارى ديگر؟
گفتم كه: كدام است آن آيت؟
پس گفت: در سوره زخرف كه: «وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَآءِ إِلَـهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَـهٌ» . پس ندانستم كه به چه جواب گويم او را، پس حجّ كردم، پس پرسيدم امام جعفر صادق عليه السلام را، گفت كه: اين سخن، منكر حدوثِ اجسام به تدبير مُحدثِ آنها است كه ناپاك است، چون برگردى سوى او، پس بگو او را كه: چيست نام تو در كوفه؟ چه مى گويد كه: فلان. پس بگو او را كه: چيست نام تو در بصره؟ چه مى گويد كه: فلان. پس بگو كه: چنانچه تو هم در كوفه و هم در بصره فلان نام دارى و تو در هيچ كدام نيستى، چنين است صاحب كلّ اختيارِ ما؛ در آسمان، مستحقّ عبادت است و در زمين، مستحقّ عبادت است و در درياها، مستحقّ عبادت است و در صحراهاى بى آب و علف، مستحقّ عبادت است و در هر مكان، مستحقّ عبادت است.
هشام گفت: پس برگشتم از حجّ، پس آمدم نزد ابو شاكر، پس خبر دادم او را به جواب، پس گفت: اين دقيقه نقل شده از مدينه.

1.ر.ك: الملل و النحل، ج ۱، ص ۲۵۰ ـ ۲۵۳.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 53293
صفحه از 612
پرینت  ارسال به