37
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل: فَقُلْتُ لَهُ: يَرْحَمُكَ اللّه ُ، وَأَيَّ شَيْءٍ نَقُولُ؟ وَأَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ؟ مَا قَوْلِي وَقَوْلُهُمْ إِلَا وَاحِداً، فَقَالَ:«وَكَيْفَ يَكُونُ قَوْلُكَ وَقَوْلُهُمْ وَاحِداً ، وَهُمْ يَقُولُونَ: إِنَّ لَهُمْ مَعَاداً وَثَوَاباً وَعِقَاباً، وَيَدِينُونَ بِأَنَّ فِي السَّمَاءِ إِلهاً، وَأَنَّهَا عُمْرَانٌ، وَأَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ السَّمَاءَ خَرَابٌ لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ؟!».

شرح: عُمْرَان (به ضمّ عين بى نقطه و سكون ميم) در اصل ، مصدر است ، مستعمل شده به معنى منزلى كه اهلش در آن باشند . الْخَرَاب (به فتح خاء بانقطه) : ضدّ عُمران.
يعنى : پس گفتم او را بنا بر عادت كه : رحمت كناد تو را اللّه تعالى! و چه چيز مى گوييم ما و چه چيز مى گويند ايشان؟ نيست گفته من و گفته ايشان ، مگر يك چيز .
پس گفت كه: و چگونه مى باشد گفته تو و گفته ايشان يك چيز و حال آن كه ايشان مى گويند كه : ايشان را بازگشتى هست و در آن بازگشت ، ثوابى و عذابى هست و اعتقاد دارند به اين كه در آسمان ، مستحقّ پرستشى هست ، به اين معنى كه آسمان ، آبادان است به ملائكه كه پرستش مى كنند مستحقّ پرستشى را به ركوع و سجود و قيام ؛ و شما دعوى مى كنيد كه : آسمان ، خراب است ، به اين معنى كه در آن جا كسى از ملائكه نيست كه پرستش كند و بالا رود و پايين آيد؟
اين ، اشارت به قول زنادقه است كه مى گويند : «ايجاد عالَم براى تكليف به پرستش و جزاى عمل نيست ؛ بلكه لازمِ ذاتِ ايجاد كننده است ؛ نمى توانست كه ايجاد نكند» . بنا بر اين كه تخلّف معلول از علّت تامّه را محال مى شمرند ، پس هيچ فاعل نزد ايشان مستحقّ حمد نيست ، چه جاى پرستش و جزا . و به قول ايشان كه مى گويند : در آسمان ، سكون و حركت مستقيمه نمى باشد ، پس آسمان ، مسكن ملائكه كه پرستش كنند و بالا روند و به زير آيند ، نيست . و به اين سبب است كه قائل اند به اين كه آسمان ، قابل شكافته شدن و به هم آمدن نيست .

۰.اصل: قَالَ: فَاغْتَنَمْتُهَا مِنْهُ، فَقُلْتُ لَهُ: مَا مَنَعَهُ ـ إِنْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا يَقُولُونَ ـ أَنْ يَظْهَرَ لِخَلْقِهِ، وَيَدْعُوَهُمْ إِلى عِبَادَتِهِ حَتّى لَا يَخْتَلِفَ مِنْهُمُ اثْنَانِ؟ وَلِمَ احْتَجَبَ عَنْهُمْ وَأَرْسَلَ إِلَيْهِمُ الرُّسُلَ؟ وَلَوْ بَاشَرَهُمْ بِنَفْسِهِ، كَانَ أَقْرَبَ إِلَى الْاءِيمَانِ بِهِ؟


صافي در شرح کافي ج2
36

۰.اصل: فَقَالَ لَهُ: وَكَيْفَ ذلِكَ؟ قَالَ: جَلَسْتُ إِلَيْهِ، فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُ غَيْرِي، ابْتَدَأَنِي، فَقَالَ:«إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ عَلى مَا يَقُولُ هؤُلَاءِ ـ وَهُوَ عَلى مَا يَقُولُونَ ، يَعْنِي أَهْلَ الطَّوَافِ ـ فَقَدْ سَلِمُوا وَعَطِبْتُمْ، وَإِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ عَلى مَا تَقُولُونَ ـ وَلَيْسَ كَمَا تَقُولُونَ ـ فَقَدِ اسْتَوَيْتُمْ وَهُمْ» .

شرح: پس گفت ابن المُقَفَّع او را كه: و چگونه است حقيقت آن سخن كه مى گويى؟ گفت كه: نشستم سوى او . پس وقتى كه نماند نزد او كسى غير من ، شروع كرد در سخن با من . پس گفت كه: اگر كار ، بنا بر آن است كه مى گويند آن جماعت ـ و در واقع ، كار بنا بر آن است كه مى گويند ؛ [و ]مرادش از آن جماعت ، اهل طواف بود ـ پس به تحقيق ، ايشان سلامت ماندند در بهشت و شما هلاك شديد در جهنّم . و اگر باشد كار ، بنا بر آنچه شما زنادقه مى گوييد ـ و در واقع ، چنان نيست كه شما مى گوييد ـ پس به تحقيق ، برابر شديد شما و ايشان ؛ هيچ كدام نه به جهنّم مى رويد و نه به بهشت .
مراد اين است كه : ايشان احتياطِ كار را در مسئله اى كه محلّ اختلاف شما و ايشان است ، بهتر از شما كرده اند ؛ پس چرا ايشان بهايم باشند و شما انسان؟
اين ، موافق قول اللّه تعالى است در سوره انعام : «فَأَىُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»۱ .

1.انعام (۶) : ۸۱ .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65404
صفحه از 612
پرینت  ارسال به