۰.اصل: فَقُلْتُ لَهُ: يَرْحَمُكَ اللّه ُ، وَأَيَّ شَيْءٍ نَقُولُ؟ وَأَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ؟ مَا قَوْلِي وَقَوْلُهُمْ إِلَا وَاحِداً، فَقَالَ:«وَكَيْفَ يَكُونُ قَوْلُكَ وَقَوْلُهُمْ وَاحِداً ، وَهُمْ يَقُولُونَ: إِنَّ لَهُمْ مَعَاداً وَثَوَاباً وَعِقَاباً، وَيَدِينُونَ بِأَنَّ فِي السَّمَاءِ إِلهاً، وَأَنَّهَا عُمْرَانٌ، وَأَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ السَّمَاءَ خَرَابٌ لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ؟!».
شرح: عُمْرَان (به ضمّ عين بى نقطه و سكون ميم) در اصل ، مصدر است ، مستعمل شده به معنى منزلى كه اهلش در آن باشند . الْخَرَاب (به فتح خاء بانقطه) : ضدّ عُمران.
يعنى : پس گفتم او را بنا بر عادت كه : رحمت كناد تو را اللّه تعالى! و چه چيز مى گوييم ما و چه چيز مى گويند ايشان؟ نيست گفته من و گفته ايشان ، مگر يك چيز .
پس گفت كه: و چگونه مى باشد گفته تو و گفته ايشان يك چيز و حال آن كه ايشان مى گويند كه : ايشان را بازگشتى هست و در آن بازگشت ، ثوابى و عذابى هست و اعتقاد دارند به اين كه در آسمان ، مستحقّ پرستشى هست ، به اين معنى كه آسمان ، آبادان است به ملائكه كه پرستش مى كنند مستحقّ پرستشى را به ركوع و سجود و قيام ؛ و شما دعوى مى كنيد كه : آسمان ، خراب است ، به اين معنى كه در آن جا كسى از ملائكه نيست كه پرستش كند و بالا رود و پايين آيد؟
اين ، اشارت به قول زنادقه است كه مى گويند : «ايجاد عالَم براى تكليف به پرستش و جزاى عمل نيست ؛ بلكه لازمِ ذاتِ ايجاد كننده است ؛ نمى توانست كه ايجاد نكند» . بنا بر اين كه تخلّف معلول از علّت تامّه را محال مى شمرند ، پس هيچ فاعل نزد ايشان مستحقّ حمد نيست ، چه جاى پرستش و جزا . و به قول ايشان كه مى گويند : در آسمان ، سكون و حركت مستقيمه نمى باشد ، پس آسمان ، مسكن ملائكه كه پرستش كنند و بالا روند و به زير آيند ، نيست . و به اين سبب است كه قائل اند به اين كه آسمان ، قابل شكافته شدن و به هم آمدن نيست .
۰.اصل: قَالَ: فَاغْتَنَمْتُهَا مِنْهُ، فَقُلْتُ لَهُ: مَا مَنَعَهُ ـ إِنْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا يَقُولُونَ ـ أَنْ يَظْهَرَ لِخَلْقِهِ، وَيَدْعُوَهُمْ إِلى عِبَادَتِهِ حَتّى لَا يَخْتَلِفَ مِنْهُمُ اثْنَانِ؟ وَلِمَ احْتَجَبَ عَنْهُمْ وَأَرْسَلَ إِلَيْهِمُ الرُّسُلَ؟ وَلَوْ بَاشَرَهُمْ بِنَفْسِهِ، كَانَ أَقْرَبَ إِلَى الْاءِيمَانِ بِهِ؟