۰.اصل:«وَذلِكَ نُورٌ مِنْ عَظَمَتِهِ، فَبِعَظَمَتِهِ وَنُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ ، وَبِعَظَمَتِهِ وَنُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ، وَبِعَظَمَتِهِ وَنُورِهِ ابْتَغى مَنْ فِي السَّمَاءِ ۱ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ خَلَائِقِهِ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ بِالْأَعْمَالِ الْمُخْتَلِفَةِ وَالْأَدْيَانِ الْمُشْتَبِهَةِ، فَكُلُّ مَحْمُولٍ ـ يَحْمِلُهُ اللّه ُ بِنُورِهِ وَعَظَمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ ـ لَا يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا مَوْتاً وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُوراً، فَكُلُّ شَيْءٍ مَحْمُولٌ، وَاللّه ُ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ الْمُمْسِكُ لَهُمَا أَنْ تَزُولَا، وَالْمُحِيطُ بِهِمَا مِنْ شَيْءٍ، وَهُوَ حَيَاةُ كُلِّ شَيْءٍ، وَنُورُ كُلِّ شَيْءٍ «سُبْحَانَهُ وَتَعَالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاًكَبِيراً»۲ ».
شرح: مُشَارٌ إِلَيْهِ ذلِكَ اَنوار اربعه است. «مِنْ» در مِنْ عَظَمَتِهِ براى سببيّت است. فاء در فَبِعَظَمَتِهِ براى تفريع است. أَبْصَرَ به صيغه ماضى معلومِ باب افعال، لازم است. قُلُوبُ مرفوع و فاعل است.
مُؤْمِنين عبارت از جماعتِ خَالِصُ الْاءِيمان است كه شك و مانند آن ندارند. الْجَاهِلُون عبارت از ائمّه ضلالت و ساير كفّار است. مَنْ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ به معنى كسى است كه نه ايمان خالص دارد و نه كفر خالص دارد، مثل مستضعفان و ساير طوايف اهل شك؛ زيرا كه «سَمَاء» استعاره شده براى دين حق و «اَرض» استعاره شده براى دين باطل، مثل آيت سوره اعراف: «وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ»۳ .
و غيرِ مؤمن خالص و كافر خالص، اگر مقلّد اهل حق است، باطل از دلش بيرون نرفته بِالْكُلّيّه، پس بسا كه ميل سوى آن كند. و بر اين قياس است مقلّد اهل باطل؛ و لِهذَا امام گفته كه: وَالْأَدْيَانِ الْمُشْتَبِهَةِ. و از اين تقرير، ظاهر مى شود كه در اين جا بيانِ نور اَبيض و نور اَصفر و نور اَخضر شده و نشرِ به عكس ترتيبِ لَفّ است. و بيان نور اَحمر نشده؛ براى اين كه آن ظاهر است و قدريّه در مقتضاى آن نزاعى ندارند. و شبيه به اين فقرات مذكور است در «كِتَابُ الرَّوْضَة» در حديث اَبى الحسن موسى عليه السلام ؛ و آن معنى ديگر دارد.
فَكُلُّ با تنوين و مبتداست. مَحْمُول با تنوين و خبر است. «مِنْ» در مِنْ شَيْءٍ براى سببيّت است. و «شَيْء» عبارت از مصلحتى است كه معلومِ اللّه تعالى است. و ضمير وَهُوَ راجع به «شَيءْ» است.
يعنى: و آن نورها نورى است كه از بزرگى اللّه تعالى است، كه ضررى از كفر كافر و شك شاكّ ندارد، چنانچه نفعى از ايمان مؤمن ندارد، پس به عظمت او و نور او بينا گرديده دل هاى مؤمنانِ حقيقى. و به عظمت او و نور او دشمنى كرده اند با او كافران. و به عظمت او و نور او طلب كرده اند هر كه در آسمان و زمين است نزديكى سوى او را به عملهاى مختلف و دين هاى مشتبه. پس هر يك از اين سه طايفه ـ كه مؤمنان و جاهلان و مَنْ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْض است ـ برداشته شده است؛ به اين معنى كه طريقه اى كه پيش گرفته به قضا و قدر و توفيق و خِذلان الهى است و با وجود آن كه قدرت دارد به قدرى كه حجّت بر او تمام شود، در فعل نيك و بد، مستقلّ در قدرت نيست.
بيانِ اين آن كه: برمى دارد او را اللّه تعالى به نور و عظمت و قدرت خود. بيانِ اين آن كه: استطاعت به معنى قدرت به استقلال ندارد براى خود بر كسب ضرر و نه كسب نفع و نه مردن و نه زندگى و نه برخاستن از قبر در روز قيامت، پس هر چيز از مكلّفان و زمين و آسمان برداشته شده است. و اللّه ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ نگاه دارنده است آسمان و زمين را از زوال و متصرّفِ در آنها اوست به سببِ مصلحتى و آن مصلحت، باعث زندگى هر چيز است و باعث روشنى و نظامِ هر چيز است. أَيْ: تنزيهِ اللّه از هر نقص و قبيح به غايت بلند است از آنچه مى گويند بلندى بزرگى. مراد، قول قدريّه است كه افعال عباد را در تحت مشيّت و اراده و قدر و قضا و اذن الهى نمى شمرند، يا مراد قول جمعى است كه مى گويند كه: اللّه تعالى محمول است و مكانش عرش است.
مخفى نماند كه بنابر احتمال اخير، اشارت است به اين كه جاثليق اين اعتراض را با مخالفان ما گفته و ايشان به جسميّت قائل شده اند.