377
صافي در شرح کافي ج2

شرح: چون فارغ شد از جواب سؤال ـ كه جمله معترضه بود ـ باز بر سر تتمّه جواب سؤال اوّل رفت.
فاء در فَالْكُرْسِي براى تفريع است و اين اشارت است به اين كه «كُرسى» عبارت است از حمل و امساكِ اللّه تعالى چيزها را. و اين، راجع مى شود به آنچه گفتيم در شرح عنوان اين باب.
«وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى» از سوره طه است و براى توضيح احاطه علم است كه احاطه كرسى بى آن ممكن نيست، نظيرِ: «يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ»۱ كه در آية الكرسى است.
ضمير عِلْمَهُ راجع به عرش است و از قبيل اضافه مصدر به مفعول است، يا راجع به اللّه تعالى است به معنى كتاب الهى كه وحى كرده به انبيا؛ و حاصل هر دو يكى است.
هذِهِ الْأَرْبَعَة عبارت است از حُمرت و خضرت و صفرت و بياض، يا عبارت است از نور احمر و نور اخضر و نور اصفر و نور ابيض. و بنابر دوم، مراد به خروج از اربعه، خروج از استناد سوى يكى از اربعه است. و اين اشارت است به اين كه حصر در اربعه، عقلى است؛ زيرا كه مردّد ميان اثبات و نفى است، به اين روش كه هر ممكنِ كامِن، يا فعل اللّه تعالى است، يا فعل كافر صريح است، يا فعل مؤمن صريح است، يا هيچكدام آنها نيست.
فِي براى سببيّت است و مَلَكُوت عبارت از كمال پادشاهى و عظمت است؛ يا «فِي» براى ظرفيّت است و مراد به «ملكوت» مملكت است. هُوَ راجع به مَلَكُوتِهِ است، به اعتبار لَيْسَ يَخْرُجُ تا آخر.
مخفى نماند كه توضيحِ «وَكَذَ لِكَ نُرِى» تا آخر، به ذكر چند آيت از سوره انعام و توضيح آنها به عنوان ذكر احتمال مى شود:
اوّل: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً إِنِّى أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ»۲ .
دوم: «وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»۳ .
سوم: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الَّيْلُ رَءَا كَوْكَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّى فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْأَفِلِينَ»۴ .
چهارم: «فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـذَا رَبِّى فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّآلِّينَ»۵ .
پنجم: «فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـذَا رَبِّى هَـذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّآ أَفَلَتْ قَالَ يَـقَوْمِ إِنِّى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ»۶ .
ششم: «إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»۷ .
از جمله احتمالات در اين آيات اين است كه: «وَإِذْ قَالَ» به تقدير «وَاذْكُرْ إِذْ قَالَ» است. «أَبِيه» به معنى قائم مقام پدر ابراهيم است، نظير قول اولاد يعقوب كه: «نَعْبُدُ إِلَـهَكَ وَ إِلَـهَ ءَابَآئِكَ إِبْرَ هِيمَ وَ إِسْمَـعِيلَ وَ إِسْحَـقَ» ؛ ۸ زيرا كه اسماعيل، عمّ يعقوب بوده و مذكور است در اواخر «كِتَابُ الرَّوْضَة» پيش از «حَدِيثُ الْعَابِدِ» كه آزر، والد ابراهيم بوده و آن اعتبار ندارد، چنانچه بيان مى شود در «كِتَابُ الْحُجَّة» در شرح حديث نهمِ «مَوْلِدُ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله وَوَفَاتِهِ»؛ پس شايد كه ذكر «آذَر» در اين آيت، براى احتراز از «تارح» باشد كه والد ابراهيم بوده و ابراهيم بعد از فوت او در تحت تربيت آزر بوده كه عمّ ابراهيم است.
صاحب قاموس گفته در فصل تاء دو نقطه در بالا و راء بى نقطه و حاء بى نقطه كه: «تَارَح، كآدَم، أَبُو إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ صَلَوَاتُ اللّهِ وَسَلَامُهُ عَلَيْهِ». ۹ و بعد از آن گفته كه: «آزَر، كَهَاجَر: اسْمُ عَمِّ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ، وَأَمَّا أَبُوهُ فَإِنَّهُ تَارَح». ۱۰ و بر هر تقدير، ذكر پدر بودن آذر اين جا براى موافقتِ مقتضاى مقام است؛ زيرا كه مراد در اين آيات، اظهار كمال درشتى ابراهيم است در مقام دعوت پيش از حصول اِراءَتْ و اظهارِ كمال نرمى اوست در دعوت بعد از حصول اراءتِ ملكوت؛ زيرا كه در اوّل با پدر خود، استفهام انكارى و نسبت قوم به او و مشافهه او به ضلال، مبيّن كرده و در آخر، خود را با بيگانگان يكى شمرده و استدلال به خروجِ كوكب و قمر و شمس از افق نكرده، با وجود آن كه آن نيز مثل اُفُول است در دلالت بر حدوث و مسخّر بودن براى تأنّى و اظهارِ آنچه اقرب به تسليمِ مخاطبان باشد و ايشان را قوم خود گفته [است].
واو در وَكَذلِكَ براى عطف بر قَالَ است. و كاف براى تعليل است به علّتى كه مقدم است در كونِ خارجى بر معلولش.
مُشَارٌ إِلَيْهِ «ذلِكَ» مصدر «قَال» است، نظير: «وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ»۱۱ ، زيرا كه «مَا» مصدريّه است. واو در «وَلِيَكُونَ» براى عطف بر «كَذلِكَ» است. و لام، براى تعليل به علّت مؤخّر در كون خارجى از معلول است.
اگر گويى: حصرِ مفهوم از تقديمِ ظرف در «وَكَذلِكَ» منافى تعليل به علّتى ديگر است.
گوييم: حصر، به اعتبارى منافات ندارد با شركت به اعتبارى ديگر، نظير: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»۱۲ .
الْاءِيقَان: عمل به علم خود به عنوانِ كمال اطمينان خاطر. مراد اين است كه: چون ابراهيم، كمال اطمينانِ خاطر به هم رسانيد به اين كه ملكوت ما به عنوان اين است كه شرك نيز محمول ماست، كمال نرمى كرد در اتمام حجّت. و اكتفا به ابطالِ مدّعاى ايشان نكرد؛ بلكه اثبات مدّعاى خود كرد به استدلال به فطر سَماوات و اَرض بر بطلان هر نوع شرك، خواه شركِ عبادت اصنام و مانند آنها ـ كه در منكران نبوّت مى باشد ـ و خواه شرك پيروىِ ائمّه ضلالت ـ كه در مصدّقان نبوّت نيز مى باشد ـ چنانچه مابعدِ اين آيات، در ابطال سخن ايشان است. و بيان مى شود در شرح عنوانِ باب اوّلِ «كِتَابُ الْحُجَّة».
يعنى: پس حمل و امساكِ اللّه تعالى فرو گرفته به آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است و آنچه زير طرفِ پايين زمين است، چنانچه در سوره طه است. و بيان شد در شرح حديث سوم باب ششم.
و اگر آشكار گويى سخن را، پس مى داند پنهان را و پنهان تر را، چه جاى آشكار، چنانچه در سوره طه است.
و اين، مضمونِ قول اللّه تعالى است در سوره بقره كه: گنجايش كرد حمل و امساكِ اللّه تعالى آسمان ها و زمين را. و مانده نمى كند اللّه تعالى را نگاهدارى آسمان ها و زمين. و اوست و بس بلند مرتبه بزرگ مرتبه، پس آن جماعت كه برمى دارند عرش را، ايشان علمايى اند كه بار كرده ايشان را اللّه تعالى علم عرش ـ به معنى علم به كتاب الهى ـ و بيرون نمى باشد از اين چهار كه گفتيم چيزى كه خلق كرده اللّه تعالى آن را به ملكوت خود. و ملكوت به اين عنوان، ملكوتى است كه نموده آن را اللّه تعالى به [بر ]گزيدگانِ خود و نموده آن را به دوست خود ابراهيم صلى الله عليه و آله .
بيانِ اين آن كه: گفته در سوره انعام كه: و بنابر آن مى نماييم ابراهيم را كمال پادشاهىِ آسمان ها و زمين و براى اين كه شود از جمله اهل كمالِ اطمينان و قرار خاطر بر هر چه واقع شود بى اضطراب و بى درشتى در اتمامِ حجّت. و چگونه برمى دارند حاملانِ عرشْ اللّه تعالى را و حال آن كه به زندگى اللّه تعالى زنده شده دل هاى ايشان؛ به معنى اين كه به علم و تعليم او عالم شده اند و به نور توفيق او راه يافته اند سوى شناخت او.

1.بقره (۲): ۲۵۵.

2.انعام (۶): ۷۴.

3.انعام (۶): ۷۵.

4.انعام (۶): ۷۶.

5.انعام (۶): ۷۷.

6.انعام (۶): ۷۸.

7.انعام (۶): ۷۹.

8.بقره (۲): ۱۳۳.

9.القاموس المحيط، ج ۱، ص ۲۱۷ (توح).

10.القاموس المحيط، ج ۱، ص ۳۶۲ (أزر).

11.بقره (۲): ۱۹۸.

12.منافقون (۶۳): ۸ .


صافي در شرح کافي ج2
376

۰.اصل: قَالَ لَهُ: فَأَخْبِرْنِي عَنِ اللّه ِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ أَيْنَ هُوَ؟ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام :«هُوَ هَاهُنَا، وَهَاهُنَا، وَفَوْقُ، وَتَحْتُ، مُحِيطٌ بِنَا، وَمَعَنَا، وَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالى : «مَا يَكُونُ مِن نَّجْوى ثَلَاثَةٍ إِلَا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَةٍ إِلَا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَى مِن ذَ لِكَ وَ لَا أَكْثَرَ إِلَا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُواْ۱» ».

شرح: اين سؤال و جواب، جمله معترضه است كه در ميان اجزاى جواب سؤال اوّل درآمده.
يعنى: جاثليق گفت او را: پس بنابر اين كه اللّه تعالى محمول نيست، خبر ده مرا از اللّه ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ كه كجاست او؟
پس گفت امير المؤمنين عليه السلام : او اين جا است و اين جا است و در بالاى ماست و در پايين ماست و فرو گرفته به ما و با ماست؛ و اين مضمون قول اللّه تعالى است در سوره مجادله. و بيان شد در شرح حديث ششمِ باب سابق.

۰.اصل:«فَالْكُرْسِيُّ مُحِيطٌ بِالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرى «وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى»۲ ، وَذلِكَ قَوْلُهُ تَعَالى: «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ»۳ فَالَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ هُمُ الْعُلَمَاءُ الَّذِينَ حَمَّلَهُمُ اللّه ُ عِلْمَهُ، وَلَيْسَ يَخْرُجُ عَنْ هذِهِ الْأَرْبَعَةِ شَيْءٌ خَلَقَ اللّه ُ فِي مَلَكُوتِهِ ، وَهُوَ الْمَلَكوُتُ الَّذِي أَرَاهُ اللّه ُ أَصْفِيَاءَهُ وَأَرَاهُ خَلِيلَهُ عليه السلام ، فَقَالَ: «وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»۴ وَكَيْفَ يَحْمِلُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ اللّه َ ، وَبِحَيَاتِهِ حَيِيَتْ قُلُوبُهُمْ، وَبِنُورِهِ اهْتَدَوْا إِلى مَعْرِفَتِهِ؟!».

1.مجادله (۵۸): ۷.

2.طه (۲۰): ۷.

3.بقره (۲): ۲۵۵.

4.انعام (۶): ۷۵.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64896
صفحه از 612
پرینت  ارسال به