شرح: ابن ابى العوجاء گفت كه: پس غنيمت شمردم اين كلمه را از او ؛ چه اكتفا به بودنِ كردگارِ به تدبير نكرد ؛ بلكه دعوى تكليف و بازگشت و ثواب و عقاب نيز كرد . پس گفتم او را: چه چيز منع كرده آن مستحقّ عبادت را ـ اگر كار چنان است كه اهل طواف مى گويند كه : تكليف و بازگشت و ثواب و عقاب هست ـ از اين كه ظاهر شود او براى مخلوقين خود و خواند ايشان را سوى پرستش خود تا اختلاف نكنند از آن مخلوقين ، دو مكلّف با هم و همه قائل شوند كه : تكليف و بازگشت و ثواب و عقاب از جانب كردگارِ به تدبير هست؟ و چرا در پرده شده از ايشان و فرستاده سوى ايشان رسولان را؟ و اگر ظاهر مى شد ، به خودىِ خود مى بود نزديك تر به گرويدنِ مردمان به او .
مخفى نماند كه مخالفان ، اين سخن را از زنادقه ياد گرفته اند و مى گويند : اگر على عليه السلام امام بى واسطه مى بود از جانب خدا و رسول ، چرا در محكمات قرآن ، صريح نشده امامت او؟ و غافل شده اند از اين همه محكمات كه امّ الكتاب است و در آنها تصريح به نهى از اختلاف از روى ظن هست: «وَ إِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَـبِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ»۱ .
۰.اصل: فَقَالَ لِي :«وَيْلَكَ، وَكَيْفَ احْتَجَبَ عَنْكَ مَنْ أَرَاكَ قُدْرَتَهُ فِي نَفْسِكَ؟! نُشُوءَكَ وَلَمْ تَكُنْ، وَكِبَرَكَ بَعْدَ صِغَرِكَ، وَقُوَّتَكَ بَعْدَ ضَعْفِكَ، وَضَعْفَكَ بَعْدَ قُوَّتِكَ» .
شرح: حاصل جواب ، اين است كه: اگر مراد به ظاهر شدن ، ديده شدن است ، جواب ، آن است كه خالق اجسام ، جسم نيست تا ديده شود . و اگر مراد ، نصب دليل است بر هستىِ خود ، جواب ، آن است كه نصب ادلّه بسيار شده ، به حيثيتى كه اختلافى كه مكلّفان مى كنند ، از روى مكابره است و زياده از اين ، لازم نيست .
پس نمى توان گفت كه : چرا با هر مكلّف ، چنان نمى كند كه با موسى كرد در وقت نداى «إِنِّى أَنَا اللَّهُ»۲ از جانب درخت و آتش . و مثل اين مى گوييم در باب ارسال رسل به معجزات و تعيين ائمّه به محكمات .
الْقُدْرَة : توانايى بر فعل و ترك ؛ و اين وقتى مى باشد كه جميع اسباب فعل و جميع اسباب ترك ، جمع باشد حقيقتاً يا حكماً و هيچ كدام از فعل و ترك ، لازمِ ذاتِ قادر نباشد ، نه بى واسطه و نه به واسطه .
النُّشُوء (به ضمّ نون و ضمّ شين با نقطه و سكون واو و همزه) : به هم رسيدن چيزى.
يعنى : پس گفت مرا كه: اى مرگ ناگهان تو! و چگونه در پرده شده باشد از تو ، كسى كه نموده به تو ، افعالِ از روى توانايىِ خود را در ذات تو؟
تفصيل اين ، آن است كه : نموده به تو به هم رسيدن تو در شكم مادر را بر حالى كه پيش تر نبودى ؛ و بزرگ شدن تو در شكم مادر و بعد از آن را بعد از كوچكى تو ؛ و قوّت تو را در جوانى ، بعد از بى قوّتى تو در طفوليّت ؛ و بى قوّتى تو را در پيرى ، بعد از قوّت تو در جوانى .
توضيح اين دليل ها به بيان سه مقدّمه است :
اوّل آن كه : چيزى كه نبوده باشد و به هم رسد ، به اعتبار وجود فى نفسه ، خواه در خارج و خواه در ذهن ، محال است كه فاعلى نداشته باشد و خود به خود به هم رسد .
دوم آن كه : چيزى كه به هم رسد به فاعل ، محال است كه لازمِ ذاتِ فاعلش باشد ، خواه بى واسطه و خواه به واسطه حركت ؛ چه تكوينِ لازمِ مُكَوِّن ، مانند تحصيل حاصل و مانند تكوينِ واجبِ بِالذّات است در محال بودن، پس به هم رسيدن هر حادثى از روى توانايىِ فاعلش خواهد بود .
سوم آن كه : اين احوال كه بر سر آدمى مى آيد ، به اختيار كسى كه صاحب آلت باشد ، نيست . پس به اختيارِ صاحبِ ملكوت و نفوذ اراده خواهد بود و باطل مى شود به اين ، مذهب زنادقه .