39
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل:«وَسُقْمَكَ بَعْدَ صِحَّتِكَ، وَصِحَّتَكَ بَعْدَ سُقْمِكَ، وَرِضَاكَ بَعْدَ غَضَبِكَ، وَغَضَبَكَ بَعْدَ رِضَاكَ، وَحُزْنَكَ بَعْدَ فَرَحِكَ، وَفَرَحَكَ بَعْدَ حُزْنِكَ ، وَحُبَّكَ بَعْدَ بُغْضِكَ، وَبُغْضَكَ بَعْدَ حُبِّكَ، وَعَزْمَكَ بَعْدَ أَنَاتِكَ ، وَأَنَاتَكَ بَعْدَ عَزْمِكَ، وَشَهْوَتَكَ بَعْدَ كَرَاهَتِكَ، وَكَرَاهَتَكَ بَعْدَ شَهْوَتِكَ، وَرَغْبَتَكَ بَعْدَ رَهْبَتِكَ ، وَرَهْبَتَكَ بَعْدَ رَغْبَتِكَ، وَرَجَاءَكَ بَعْدَ يَأْسِكَ، وَيَأْسَكَ بَعْدَ رَجَائِكَ، وَخَاطِرَكَ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وَهْمِكَ، وَعُزُوبَ مَا أَنْتَ مُعْتَقِدُهُ عَنْ ذِهْنِكَ». وَمَا زَالَ يُعَدِّدُ عَلَيَّ قُدْرَتَهُ الَّتِي هِيَ فِي نَفْسِي، الَّتِي لَا أَدْفَعُهَا ، حَتّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيَظْهَرُ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَهُ .


صافي در شرح کافي ج2
38

شرح: ابن ابى العوجاء گفت كه: پس غنيمت شمردم اين كلمه را از او ؛ چه اكتفا به بودنِ كردگارِ به تدبير نكرد ؛ بلكه دعوى تكليف و بازگشت و ثواب و عقاب نيز كرد . پس گفتم او را: چه چيز منع كرده آن مستحقّ عبادت را ـ اگر كار چنان است كه اهل طواف مى گويند كه : تكليف و بازگشت و ثواب و عقاب هست ـ از اين كه ظاهر شود او براى مخلوقين خود و خواند ايشان را سوى پرستش خود تا اختلاف نكنند از آن مخلوقين ، دو مكلّف با هم و همه قائل شوند كه : تكليف و بازگشت و ثواب و عقاب از جانب كردگارِ به تدبير هست؟ و چرا در پرده شده از ايشان و فرستاده سوى ايشان رسولان را؟ و اگر ظاهر مى شد ، به خودىِ خود مى بود نزديك تر به گرويدنِ مردمان به او .
مخفى نماند كه مخالفان ، اين سخن را از زنادقه ياد گرفته اند و مى گويند : اگر على عليه السلام امام بى واسطه مى بود از جانب خدا و رسول ، چرا در محكمات قرآن ، صريح نشده امامت او؟ و غافل شده اند از اين همه محكمات كه امّ الكتاب است و در آنها تصريح به نهى از اختلاف از روى ظن هست: «وَ إِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَـبِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ»۱ .

۰.اصل: فَقَالَ لِي :«وَيْلَكَ، وَكَيْفَ احْتَجَبَ عَنْكَ مَنْ أَرَاكَ قُدْرَتَهُ فِي نَفْسِكَ؟! نُشُوءَكَ وَلَمْ تَكُنْ، وَكِبَرَكَ بَعْدَ صِغَرِكَ، وَقُوَّتَكَ بَعْدَ ضَعْفِكَ، وَضَعْفَكَ بَعْدَ قُوَّتِكَ» .

شرح: حاصل جواب ، اين است كه: اگر مراد به ظاهر شدن ، ديده شدن است ، جواب ، آن است كه خالق اجسام ، جسم نيست تا ديده شود . و اگر مراد ، نصب دليل است بر هستىِ خود ، جواب ، آن است كه نصب ادلّه بسيار شده ، به حيثيتى كه اختلافى كه مكلّفان مى كنند ، از روى مكابره است و زياده از اين ، لازم نيست .
پس نمى توان گفت كه : چرا با هر مكلّف ، چنان نمى كند كه با موسى كرد در وقت نداى «إِنِّى أَنَا اللَّهُ»۲ از جانب درخت و آتش . و مثل اين مى گوييم در باب ارسال رسل به معجزات و تعيين ائمّه به محكمات .
الْقُدْرَة : توانايى بر فعل و ترك ؛ و اين وقتى مى باشد كه جميع اسباب فعل و جميع اسباب ترك ، جمع باشد حقيقتاً يا حكماً و هيچ كدام از فعل و ترك ، لازمِ ذاتِ قادر نباشد ، نه بى واسطه و نه به واسطه .
النُّشُوء (به ضمّ نون و ضمّ شين با نقطه و سكون واو و همزه) : به هم رسيدن چيزى.
يعنى : پس گفت مرا كه: اى مرگ ناگهان تو! و چگونه در پرده شده باشد از تو ، كسى كه نموده به تو ، افعالِ از روى توانايىِ خود را در ذات تو؟
تفصيل اين ، آن است كه : نموده به تو به هم رسيدن تو در شكم مادر را بر حالى كه پيش تر نبودى ؛ و بزرگ شدن تو در شكم مادر و بعد از آن را بعد از كوچكى تو ؛ و قوّت تو را در جوانى ، بعد از بى قوّتى تو در طفوليّت ؛ و بى قوّتى تو را در پيرى ، بعد از قوّت تو در جوانى .
توضيح اين دليل ها به بيان سه مقدّمه است :
اوّل آن كه : چيزى كه نبوده باشد و به هم رسد ، به اعتبار وجود فى نفسه ، خواه در خارج و خواه در ذهن ، محال است كه فاعلى نداشته باشد و خود به خود به هم رسد .
دوم آن كه : چيزى كه به هم رسد به فاعل ، محال است كه لازمِ ذاتِ فاعلش باشد ، خواه بى واسطه و خواه به واسطه حركت ؛ چه تكوينِ لازمِ مُكَوِّن ، مانند تحصيل حاصل و مانند تكوينِ واجبِ بِالذّات است در محال بودن، پس به هم رسيدن هر حادثى از روى توانايىِ فاعلش خواهد بود .
سوم آن كه : اين احوال كه بر سر آدمى مى آيد ، به اختيار كسى كه صاحب آلت باشد ، نيست . پس به اختيارِ صاحبِ ملكوت و نفوذ اراده خواهد بود و باطل مى شود به اين ، مذهب زنادقه .

1.زخرف (۴۳) : ۴ .

2.قصص (۲۸) : ۳۰ .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65405
صفحه از 612
پرینت  ارسال به