387
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل: قَالَ أَبُو قُرَّةَ: فَتُكَذِّبُ بِالرِّوَايَةِ الَّتِي جَاءَتْ: أَنَّ اللّه َ إِذَا غَضِبَ إِنَّمَا يُعْرَفُ غَضَبُهُ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ يَجِدُونَ ثِقَلَهُ عَلى كَوَاهِلِهِمْ، فَيَخِرُّونَ سُجَّداً، فَإِذَا ذَهَبَ الْغَضَبُ، خَفَّ وَرَجَعُوا إِلى مَوَاقِفِهِمْ؟
فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام :
«أَخْبِرْنِي عَنِ اللّه ِ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ مُنْذُ لَعَنَ إِبْلِيسَ، إِلى يَوْمِكَ هذَا هُوَ غَضْبَانُ عَلَيْهِ، فَمَتى رَضِيَ؟ وَهُوَ فِي صِفَتِكَ لَمْ يَزَلْ غَضْبَانا عَلَيْهِ وَعَلى أَوْلِيَائِهِ وَعَلى أَتْبَاعِهِ، كَيْفَ تَجْتَرِئُ أَنْ تَصِفَ رَبَّكَ بِالتَّغَيُّرِ مِنْ حَالٍ إِلى حَالٍ، وَأَنَّهُ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا يَجْرِي عَلَى الْمَخْلُوقِينَ؟! سُبْحَانَهُ وَتَعَالى، لَمْ يَزُلْ مَعَ الزَّائِلِينَ، وَلَمْ يَتَغَيَّرْ مَعَ الْمُتَغَيِّرِينَ، وَلَمْ يَتَبَدَّلْ مَعَ الْمُتَبَدِّلِينَ، وَمَنْ دُونَهُ فِي يَدِهِ وَتَدْبِيرِهِ، وَكُلُّهُمْ إِلَيْهِ مُحْتَاجٌ، وَهُوَ غَنِيٌّ عَمَّنْ سِوَاهُ».

شرح: «غَضْبَان» غير متصرّف است؛ زيرا كه مؤنّث آن «غَضْبى» است، پس غَضْباناً (به تنوين) از سهو كاتبان مى نمايد.
يعنى: گفت ابو قرّه كه: پس انكار مى كنى روايتى را كه آمده كه: اللّه تعالى چون غضبناك شود، شناخته نمى شود غضب او مگر به اين كه ملائكه ـ كه حاملان عرش اند ـ مى يابند سنگينى اللّه تعالى را بر ميان دو شانه هاى خود، پس مى افتند به روى خود به سجده، پس چون رفت غضب، سبك مى شود اللّه تعالى و برمى گردند سوى جاهاى خود؛ به معنى اين كه برمى خيزند.
پس گفت امام رضا عليه السلام در ابطالِ اين روايت كه: خبر ده مرا از اللّه ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ از وقتى كه دور از رحمت خود كرده ابليس را تا امروز، او غضبناك است بر او، پس كى راضى شد؛ و اللّه تعالى در بيانى كه تو مى كنى او را، هميشه غضبناك بوده بر او و بر دوستان او و بر تابعان او، چگونه جرأت مى كنى كه صفت كنى صاحب كلِّ اختيارت را به گرديدن از حالى به حالى، به معنى صفتى كه از صفات افعال نيست به صفتى ديگر مثل آن و به اين كه جارى مى شود بر او آنچه جارى مى شود بر مخلوقان، كه اسماى جامده محض باشد، مثل جسم. اى تنزيهِ او از هر نقص و قبيح؛ و بلند مرتبه است از اين قسم صفات؛ چه برطرف نشده با برطرف شدگان و متغيّر نشده از حالى به حالى با متغيّران و متحرّك نشده با متحرّكان. و هر كه سواىِ اوست، در تحت قدرت او و تدبير اوست و جميعِ ايشان سوى او محتاج اند و او بى نياز است از هر كه سواى اوست.


صافي در شرح کافي ج2
386

۰.اصل:«وَاللّه ُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى كَمَا قَالَ. وَالْعَرْشُ وَمَنْ يَحْمِلُهُ وَمَنْ حَوْلَ الْعَرْشِ ، وَاللّه ُ الْحَامِلُ لَهُمُ، الْحَافِظُ لَهُمُ، الْمُمْسِكُ، الْقَائِمُ عَلى كُلِّ نَفْسٍ، وَفَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ، وَعَلى كُلِّ شَيْءٍ، وَلَا يُقَالُ: مَحْمُولٌ، وَلَا أَسْفَلُ ـ قَوْلاً مُفْرَداً لَا يُوصَلُ بِشَيْءٍ ـ فَيَفْسُدُ اللَّفْظُ وَالْمَعْنى».

شرح: چون فارغ شد از بيان آيت سوره حاقّه و آيت سوره مؤمن، شروع كرد در بيان آيت سوره اعراف و يونس و رعد و فرقان و تنزيل و حديد كه: «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ»۱ و آيت سوره طه كه: «الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»۲ براى اشعار به اين كه عرش در اين آيات نيز به معنى علامتِ علم و قدرت است و آن كتاب اللّه است. و بيان آيت سوره طه گذشت در شرح حديث هفتمِ باب سابق.
كَمَا قَالَ متعلّق به ظرف در «عَلَى الْعَرْش» است و اشارت است به اين كه اين مضمون در چند سوره است كه مذكور شد.
وَالْعَرْش مبتداست. واو در وَمَنْ يَحْمِلُهُ به معنى «مَعَ» است، يا عاطفه است. و بنابر اوّل، خبرِ مُبتداى مقدّر است پيش از واو. و بنابر دوم، مقدّر است بعد از واو، نظيرِ كُلُّ رَجُلٍ وَضَيْعَتُهُ» كه به تقديرِ «كُلُّ رَجُلٍ مَقْرُونٌ مَعَ ضَيْعَتِهِ» يا به تقديرِ «كُلُّ رَجُلٍ وَضَيْعَتُهُ مَقْرُونَانِ» است. و بنابر اوّل «ضَيْعَته» منصوب است و بنابر دوم، مرفوع است. ضمير لَهُمْ راجع به «مَنْ يَحْمِلُهُ» است و «مَنْ حَوْلَ الْعَرْش» است.
يعنى: و اَللّه تعالى بر علامتِ علم و قدرت مستولى شده، چنانچه گفته در چند سوره: و علامتِ علم و قدرت، مقرون است با جمعى كه برمى دارند آن را و با جمعى كه در دور آن اند. و اَللّه تعالى بردارنده است آن دو طايفه را، نگاه دارنده ايشان است، نگاهدارِ ايستادگى كننده است بر هر زنده. و بالاى هر چيز است در قدرت و مستولى بر هر چيز است. و گفته نمى شود: برداشته شده و نه پايين در حق اللّه تعالى گفتنى تنها بى اين كه وصل كرده شود به چيزى كه قرينه باشد كه مراد، حقيقت نيست و مَجاز است؛ چه فاسد مى شود لفظ كه بى ادبانه است و فاسد مى شود مراد نيز كه باطل است.
اشارت به اين است كه: اگر با قرينه باشد، ظاهر لفظ اگر چه فاسد مى نمايد، امّا مراد فاسد نيست.

1.اعراف (۷): ۵۴ ؛ يونس (۱۰): ۳؛ رعد (۱۳): ۲؛ فرقان (۲۵): ۵۹ ؛ سجده (۳۲): ۴؛ حديد (۵۷): ۴.

2.طه (۲۰): ۵ .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64750
صفحه از 612
پرینت  ارسال به