393
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
392

شرح: حَمَّلَ دو جا (به حاء بى نقطه) به صيغه ماضى غايب معلومِ باب تفعيل است و آن، دو مفعول مى دارد؛ اوّلِ آنها «حَامِل» است و دوم «محمول» است، مثل «لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»۱ پس تغير اسلوب به تقديمِ دِينَه وَ عِلْمَهُ در اوّل و تأخير آنها در دوم، اشعار است به اين كه دين اسلام و علم به احكام ـ كه كتاب الهى مشتمل بر آنها است ـ باعث اين شد كه بعضِ آب، مرتفع و عالى مرتبه شود در صفا و نور و بَها؛ و آن، مادّه انبيا و اوصيا است. و بعد از آن، آن مادّه متفرّق شود به عدد انبيا و اوصيا و هر كدامِ ايشان حامل شود علم و دينى را كه نسبت به او دارد؛ به اين معنى كه عالم و متديّن شود به آن علم و دين.
و مى تواند بود كه در اوّل، از باب «ضَرَبَ» يا به جيم از باب تفعيل باشد. التَّجْمِيل: صاحب جمال كردن؛ و دِينهُ و عِلْمهُ مرفوع و فاعل باشد و الْمَاءَ منصوب و مفعول باشد؛ و حاصل همه يكى است. و بر هر تقدير، اسناد، مَجازى است و مراد اين است كه: اللّه تعالى بعض آب را با كمال صفا آفريد، براى اين كه از آن آفريند چيزى را كه نگاه دارد كتاب او را، كه مشتمل است بر دين او و علم او. حاصل اين است كه: مراد به عرش اين جا كتاب اوست كه براى دين او و علم او، وحى به انبيا كرده و مراد به بودنِ عرش او بر آب در آن وقت، اين است كه: بعضِ آب را مستعدّ و مادّه حاملانِ عرش خود كرده بوده [است].
فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ عبارت است از وقتى كه پيش از شروع در احداثِ ساير انس و جنّ است. و الفْ لامِ «الْخَلْق» براى عهد خارجى است؛ و مراد، مَاعَداىِ انبيا و اوصيا است.
النَّثْر (به نون و ثاء سه نقطه و راء بى نقطه، مصدر باب «نَصَرَ» و «ضَرَبَ»): پراكنده كردن. ضمير نَثَرَهُمْ راجع است به انبيا و اوصيا كه مفهوم اند از حَمَّلَ دِينَهُ وَعِلْمَهُ الْمَاءَ و مراد اين است كه: آن آب را تفريق كرد به عدد انبيا و اوصيا.
بَيْنَ يَدَيْهِ عبارت از كمال تقرّب انبيا و اوصيا است. وَ هُمْ الْمَسْئُولُون اشارت است به قول اللّه تعالى در سوره نحل و سوره انبياء: «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»۲ و بيان شد در «كِتَابُ الْعَقْلِ» در حديث دهمِ «بَابُ النَّوَادِر».
ثُمَّ قَالَ لِبَنِي آدَمَ تا الْمُبْطِلُونَ اشارت است به آيت سوره اعراف. و «أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ»۳ ».
عَلى أَنْ لَا يَقُولُوا تتمّه كلام ملائكه است.
وَلَايَتُنَا مُؤَكَّدَةٌ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاقِ ناظر است به وَلِهؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالْوِلَايَةِ و اشارت است به آنچه بيان شد در حديث اوّلِ باب سوم كه اقرار به ربوبيّت اللّه تعالى مشتمل است بر اقرار به رسالت رسول و ولايت اُولِى الْأَمر، پس مى تواند بود كه عَليحده از ايشان طلبيده شود و بعضى انكار كنند، پس منافات نيست ميان اين حديث و آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّة» در حديث دوّمِ باب صد و هشتم كه: بعضى در روز ميثاق، انكار ولايت كردند. و توضيح آيت اعراف مى آيد در «كِتَابُ الْاءِيْمَانِ وَالْكُفْرِ» در شرح حديث چهارمِ باب ششم.
يعنى: روايت است از داود رَقّى (به فتح راء بى نقطه و تشديد قاف) گفت كه: پرسيدم امام جعفر صادق عليه السلام را از قول اللّه ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ در سوره هود: «وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ»۴ پس گفت كه: چه مى گويند مخالفان ما در تفسير اين آيت؟
گفتم كه: مى گويند كه عرش، تختى بود بر آب و صاحبِ كلِّ اختيار بر بالاى آن تخت بود.
پس امام عليه السلام گفت: دروغ گفته اند؛ هر كه گويد اين را، پس به تحقيق گردانيده اللّه تعالى را برداشته شده و متّصف ساخته او را به صفتِ مخصوص مخلوق و لازم مى آيد او را اين كه چيزى كه برمى دارد او را قوى تر از او باشد.
گفتم: بيان كن براى من تفسير اين آيت را قربانت شوم.
پس گفت: به درستى كه اللّه تعالى گردانيد دين خود و علم خود را حاملِ بعضِ آب پيش از بودنِ آسمانى يا زمينى يا جنّى يا انسى يا آفتابى يا ماهى، پس وقتى كه اراده كرد خلق اين مخلوقين را، پراكنده كرد آن بعضِ آب را كه مادّه انبيا و اوصيا است در پيش خود. پس گفت ايشان را بعد از نظر ايشان در مخلوقيّت خود و آسمان ها و زمين و عجايب شواهد ربوبيّت كه: كيست صاحبِ كلّ اختيار شما؟
پس اوّل كسى كه اقرار كرد، رسول اللّه صلى الله عليه و آله و امير المؤمنين و يازده امام بود ـ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ ـ پس گفتند كه: تو صاحبِ كلّ اختيار مايى. پس بار كرد انبيا و اوصيا را علم به احكام و دين اسلام، بعد از آن گفت ملائكه را كه: اين جماعت، حاملان اند دين من و علم مرا و امينان من اند در مخلوقينِ من و ايشان اند مسئولان از هر مشكل كه مكلّفان را پيش آيد.
بعد از آن گفت فرزندان آدم را كه غيرِ انبيا و اوصيايند كه: اقرار كنيد براى اللّه تعالى به اين كه صاحبِ كلّ اختيار است؛ به معنى اين كه كسى شريك در حكم با او نيست و براى اين جماعت ـ كه انبيا و اوصيايند ـ به پيروى و فرمان بردارى، اقرار به ربوبيّت واقعى باشد و محض ظاهر نباشد؛ و اِلّا پيروى ظن و شركت در حكم با اللّه تعالى خواهيد كرد و آن، انكار ربوبيّت است.
پس گفتند كه: آرى اى صاحبِ كلّ اختيار ما، اقرار كرديم. پس گفت اللّه تعالى ملائكه را كه: گواه باشيد بر اقرار بنى آدم به ربوبيّت و ولايت.
پس گفتند ملائكه كه: گواه شديم به نهجى كه نتوانند كه گويند به اعتبار مشركانِ ابتدايىِ بنى آدم، فرداى قيامت كه: به درستى كه ما بوديم از حقيقت ربوبيّت كه مشتمل است بر ولايتِ غافلان، يا گويند به اعتبار مشركانى كه: اولاد مشركان اند كه ما بناى شرك نكرديم، پدران ما كردند پيش از تولّد ما و ما اطفال بوديم بعد از شرك ايشان؛ به اين معنى كه شرك ايشان، مانع معرفت ما به ربوبيّت شد، آيا پس به جهنّم مى برى ما را به آنچه كرده اند باطل كنندگان ما؟ اى داود! اقرار به امامت ما شرط شده بر اولاد آدم در پيمان ربوبيّت و احتياج به دليلِ عَلى حِده نيست بر اين كه در هر زمان، امام معصوم، مُفْتَرَضُ الطَّاعه مى بايد.

1.بقره (۲): ۲۸۶.

2.نحل (۱۶): ۴۳؛ انبياء (۲۱): ۷.

3.اعراف (۷): ۱۷۲.

4.هود (۱۱): ۷.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64396
صفحه از 612
پرینت  ارسال به