401
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
400

باب بيست و دوم

اصل: بَابُ جَوَامِعِ التَّوْحِيدِ

شرح: جَوامِع، جامعه است. و تأنيث، به اعتبار اين است كه موصوفِ آن، خطبه يا فقره يا كلمه به معنى كلام است.
يعنى: اين باب، خطبه اى چند است كه هر كدام، جمع كرده بسيارى از مسائل توحيد را. در اين باب، هفت حديث است و مصنّف، اوّلِ آنها را توضيح كرده.

[حديث] اوّل

۰.اصل: مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى جَمِيعاً ، رَفَعَاهُ إِلى أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام :«أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِي حَرْبِ مُعَاوِيَةَ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ، فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسُ ، قَامَ خَطِيباً، فَقَالَ:
الْحَمْدُ لِلّهِ الْوَاحِدِ، الْأَحَدِ، الصَّمَدِ، الْمُتَفَرِّدِ، الَّذِي لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ، وَلَا مِنْ شَيْءٍ خَلَقَ مَا كَانَ، قُدْرَةٌ بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ، وَبَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ، فَلَيْسَتْ لَهُ صِفَةٌ تُنَالُ، وَلَا حَدٌّ تُضْرَبُ ۱ لَهُ فِيهِ الأَمْثَالُ».

شرح: الاِسْتِنْهَاض (به نون و ضاد با نقطه): طلبِ برخاستن از كسى. حَشَدَ (به حاء بى نقطه و شين با نقطه و دال بى نقطه) به صيغه ماضى معلومِ باب «ضَرَبَ» است. الْحُشُود (به ضمّ حاء): اجتماع لشكر به زودى.
الْوَاحِد: يكتا. و بيانِ معنى وحدانيّتِ اللّه تعالى گذشت در حديث اوّلِ باب هفدهم. الْأَحَد: بى همتا؛ به معنى بى جزء و قرين.
الصَّمَد: مقصود در حاجت ها و مشكل ها. الْمُتَفَرِّد (به صيغه اسم فاعلِ باب تَفَعُّل): به غايت جداگانه و ممتاز در صفاتِ ذات و صفات افعال. و بيانِ اين شد مفصّلاً در دو حديثِ باب هفدهم؛ و آن، مجرور و صفت ديگرِ اللّه است، يا منصوب، يا مرفوع است به مَدح به تقديرِ «أَعْنِي الْمُتَفَرِّدَ» يا «هُوَ الْمُتَفَرِّدُ». الَّذِي، صفت ديگرِ اللّه است.
الْكَوْن: بودن، و شدن. و مراد در لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ معنىِ اوّل است، به قرينه تقديمِ ظرف؛ و در خَلَقَ مَا كَان معنىِ دوم است. و مفاد تقديم ظرف، رفع ايجابِ كلّى است.
قُدْرَةٌ (به ضمّ قاف و سكون دال) منصوب و مَفعولُ لَهِ لَا مِنْ شَيءٍ خَلَقَ مَا كَانَ است و اشارت است به آنچه گذشت در شرح حديث دوّمِ باب ششم ـ كه «بَابُ الْكَوْنِ وَالْمَكَانِ» است ـ در شرح «وَكَانَ اعْتِمَادُهُ عَلى قُدْرَتِهِ». ۲ الْبَيْن (به فتح باء و سكون ياء): جدايى.
بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ، به معنى اين است كه: او مكانى نيست، وَ اِلّا قدرت او به نفوذ اراده و قول «كُنْ» نخواهد بود. وَبَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ به معنى اين است كه: شريكى در تجرّد ندارد، وَ اِلّا قدرت آن شريك نيز به نفوذ اراده و قول «كُنْ» خواهد بود در بعضِ افعالش؛ و آن، اوّل تصرّفِ او در بدن است. پس اين دو فقره، نظير دو فقره حديث اوّلِ باب هفدهم است كه: «لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ وَلَا يُشْبِهُ هُوَ شَيْئاً» ۳ پس مشتمل بر تكرار نيست.
فاء در فَلَيْسَتْ براى تفريع است بر «قُدْرَةٌ بَانَ بِهَا» مراد به صفت اين جا، بيانِ عظمت است، موافق آنچه گذشت در شرح حديث يازدهمِ باب دهم، كه «بَابُ النَّهْيِ عَنِ الصِّفَةِ بِغَيْرِ مَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ جَلَّ وَتَعَالى» است.
تُنَالُ (به نون) به صيغه مضارع مجهول غايبه باب «ضَرَبَ» و «عَلِمَ» نعتِ صِفَةٌ است. النَّيْل (به فتح نون و سكون ياء دو نقطه در پايين): دريافتن. وَلَا حَدٌّ تا آخر، براى ابطالِ تشبيه در اسم جامدِ محض است. الْحَدّ: طرف چيزى كه از جنس آن چيز باشد در سلسله، مثل دانه مرواريد كه در رشته كشيده شده باشد در پهلوى ديگرى.
ضمير لَهُ راجع به اللّه تعالى است. و «فِي» در فِيهِ براى سببيّت است. و ضمير، راجع به «حَدّ» است. الْأَمْثَال (جمع مَثَل، به فتح ميم و فتح ثاء): تشبيه غريب به مانندها در اسم جامدِ محض، چنانچه اهل تشبيه مى گويند كه: اللّه تعالى مانند بلور يا سَبيكه ۴ است.
يعنى: روايت كرد محمّد بن اَبى عبد اللّه برقى و محمّد بن يحيى عطّار، به همگى بالا بردند سند حديث را سوى امام جعفر صادق عليه السلام كه: به درستى كه امير المؤمنين عليه السلام طلب سعىِ مردمان كرد در جنگ معاويه در بار دوم، پس وقتى كه زود جمع شد لشكر، برخاست خطبه گويان؛ به اين روش كه گفت: ستايش اللّه راست كه يكتاى بى همتاىِ مقصودِ به غايت جداگانه است، آن كه نه از چيزى بوده و نه از چيزى آفريده آنچه را كه حادث شده از روى قدرتى كه جدا شده اللّه تعالى به آن قدرت از همگى اشيا غير خود و جدا شده همگى اشيا از او. پس نيست او را بيانِ عظمتى كه ادراك كرده شود و نه طرف نسبتى كه شريك او باشد در اسم جامدِ محض كه زده شود به سببِ آن طرفِ نسبت مَثَلها، تا معلومِ مخاطب شود كه او مانند كدام چيز است از اين چيزها در اسم جامدِ محض.

1.كافى مطبوع: «يضرب».

2.الكافي، ج ۱، ص ۸۸ ، ح ۲.

3.الكافي، ج ۱، ص ۱۰۶، ح ۱.

4.سبيكه: قطعه طلا يا نقره. ر.ك: لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۳۸ (سبك).

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 53237
صفحه از 612
پرینت  ارسال به