413
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل:«فَلَيْسَ لَهُ فِيمَا خَلَقَ ضِدٌّ، وَلَا لَهُ فِيمَا مَلَكَ نِدٌّ، وَلَمْ يَشْرَكْهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ، الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ، الْمُبِيدُ لِلْأَبَدِ، وَالْوَارِثُ لِلْأَمَدِ، الَّذِي لَمْ يَزَلْ وَلَا يَزَالُ وَحْدَانِيّاً أَزَلِيّاً قَبْلَ بَدِيءِ ۱ الدُّهُورِ، وَبَعْدَ صُرُوفِ الْأُمُورِ، الَّذِي لَا يَبِيدُ وَلَا يَنْفَدُ».

شرح: مَلَكَ از باب «ضرب» است. لَمْ يَشْرَكْهُ، به صيغه مضارع معلومِ باب «عَلِمَ» است. الْمُلْك، به ضمّ و فتح و كسر ميم و سكون لام: مملوك؛ و به ضمّ ميم: پادشاهى. و هر دو اين جا مناسب است.
الْمُبِيد، به ضمّ ميم و كسر باء يك نقطه و سكون ياء دو نقطه در پايين و دال بى نقطه: فانى كننده؛ و به كسر ميم و سكون همزه و فتح باء يك نقطه و دال بى نقطه، به صيغه اسم آلت: سبب استمرار.
أَبَد (به فتح همزه و فتح باء يك نقطه و دال بى نقطه) بنابر اوّل به معنى دهر است و عبارت از اهلِ دهر است؛ و بنابر دوم، به معنى مستمرّ است.
الْأَمَد (به فتح همزه و كسر ميم و دال بى نقطه): به نهايت رسيده در مال دارى. صاحب قاموس گفته: «الْامد: الْمَمْلُوءِ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ» ۲ و مراد اين است كه: هر مال دار را مى ميراند و مال او را به هر كه مى خواهد وامى گذارد.
الْأَزَلِي: بى ابتدا. قَبْلَ متعلّق است به «أَزَلِيّاً» يا به «وَحْدَانِيّاً» نيز. «قَبْل» ناظر است به «لَمْ يَزَلِ».
الْبَدِيء (به فتح باء يك نقطه و كسر دال بى نقطه و سكون ياء و همزه، به صيغه فَعيل به معنى مفعول): ابتدا كرده شده؛ و حذفِ ياء آن جايز است. و به تشديد و تخفيف ياء دو نقطه در پايين بى همزه: نمايان. و بنابر دوم، مراد كارهاى ظاهر در دنياست كه آميخته به باطل است.
الدُّهُور (جمع دهر): زمانه ها. بَعْد ناظر است به لَا يَزَال. الصُّرُوف (به ضمّ صاد بى نقطه و ضمّ راء بى نقطه، جمع «صِرْف» به كسر صاد و سكون راء): بى غش ها. و مراد اين جا كارهايى است كه در روز حساب واقع مى شود.
لَا يَنْفَدُ (به نون و فاء و دال بى نقطه) به صيغه مضارع غايب معلومِ باب اِفْعال است. الْاءِنْفَاد: آخر شدن مال كسى.
يعنى: پس نيست او را در آنچه آفريده همجنگ. و نيست او را در آنچه مالكِ آن است همچشم. و شريك نشده او را در آنچه مالك شده هيچيك. يگانه است، بى جزء و قرين است، مقصودِ در شدّت ها و حاجت ها است. فانى كننده اهلِ زمانه است و وارث است براى به غايت مالدار. كسى است كه پيوسته بوده و پيوسته خواهد بود. يگانه قديم پيش از اوّل دهرها و بعد از بى غش هاى كارها. آن كس است كه فانى نمى شود و به آخر نمى رسد خزاينِ او.

1.كافى مطبوع: «بدء».

2.القاموس المحيط، ج ۱، ص ۲۷۵ (أمد).


صافي در شرح کافي ج2
412

شرح: پس اى تنزيه آن كس كه مانده نمى كند او را آفريدنِ آنچه ابتدا كرده و نه تدبير آنچه احداث كرده و نه از عجز و نه از سستى؛ اكتفا كرده به آنچه كرده. بيانِ اين آن كه: دانسته مصلحتِ آنچه را كه به تدبير كرده و تدبير كرده آنچه را كه دانسته مصلحت آن را، نه به كمال فكر براى علمى كه تازه به هم رسد رسيده به آنچه به تدبير كرده و نه شكّى داخل شده بر او در آنچه به تدبير نكرده؛ ليك كردن و اكتفا حكمى است استوار و علمى است مستحكم و كارى است با رعايت مصلحت.

۰.اصل:«تَوَحَّدَ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَخَصَّ نَفْسَهُ بِالْوَحْدَانِيَّةِ، وَاسْتَخْلَصَ بِالْمَجْدِ وَالثَّنَاءِ، وَتَفَرَّدَ بِالتَّوْحِيدِ وَالْمَجْدِ وَالسَّنَاءِ، وَتَوَحَّدَ بِالتَّحْمِيدِ، وَتَمَجَّدَ بِالتَّمْجِيدِ، وَعَلَا عَنِ اتِّخَاذِ الْأَبْنَاءِ، وَتَطَهَّرَ وَتَقَدَّسَ عَنْ مُلَامَسَةِ النِّسَاءِ، وَعَزَّ و جَلَّ عَنْ مُجَاوَرَةِ الشُّرَكَاءِ».

شرح: تَوَحُّد و «وحدانيّت» به فتح واو، مبالغه وحدت است. اسْتِخْلَاص، مبالغه خلوص است. الثَّنَاء (به ثاء سه نقطه و نون و الف ممدوده، اسم مصدر باب اِفْعال): مدح.
تَفَرُّد، مبالغه فرديّت است. الْمَجْد (به فتح جيم و سكون جيم): شرف. السَّنَاء (به فتح سين بى نقطه و نون و الف ممدوده): روشنى؛ و مراد اين جا هدايت است. تَمَجُّد، مبالغه مجد است. تَطَهُّر، مبالغه طهارت است. التَّقَدُّس: به غايت پاكيزه بودن.
يعنى: به غايت يگانه شده به صاحبِ كلِّ اختيارِ هر كس و هر چيز بودن. و مخصوص كرده خود را به يگانگى در ربوبيّت؛ به اين معنى كه نهى كرده ديگران را از شركت در حكم و مانند آن. و به غايت خالص شده به بزرگى و شرف. و به غايت تنها شده به استحقاق توحيد و شرف و هدايت. و به غايت تنها شده به استحقاق ستايش. و به غايت شريف شده به استحقاق تشريف. و بلند شده از گرفتنِ پسران براى خود. و به غايت پاكيزه و منزّه شده از مباشرت زنان. و بى ننگ و بزرگ شده از مقارنت شريكان.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 77486
صفحه از 612
پرینت  ارسال به