اصل: فَدَفَعَ عليه السلام بِقَوْلِهِ: «لَا مِنْ شَيْءٍ خَلَق َ مَا كَانَ» جَمِيعَ حُجَجِ الثَّنَوِيَّةِ وَشُبَهِهِمْ؛ لِأَنَّ أَكْثَرَ مَا يَعْتَمِدُ الثَّنَوِيَّةُ فِي حُدُوثِ الْعَالَمِ أَنْ يَقُولُوا: لَا يَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ الْخَالِقُ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِنْ شَيْءٍ، أَوْ مِنْ لَا شَيْءٍ، فَقَوْلُهُمْ: «مِنْ شَيْءٍ» خَطَأٌ، وَقَوْلُهُمْ: «مِنْ لَا شَيْءٍ» مُنَاقَضَةٌ وَإِحَالَةٌ؛ لِأَنَّ «مِنْ» تُوجِبُ شَيْئاً، وَ«لَا شَيْءٍ» يَنْفِيهِ ۱ .
شرح: وَشُبَهِهِمْ، يا به ضمّ شين با نقطه و فتح باء يك نقطه است و عطف، تفسير «حُجَج» است، يا به كسر شين و سكون باء است و عطف است بر «الثَّنَوِيّه» و مراد به ايشان، اِشراقيّين است كه مانند مَشّايين اند در قول به قِدَمِ عالم. و بنابر احتمال اوّل، اكتفا به ذكر حُجَجِ ثَنَويّه، اشعار به عمده بودن ايشان و ظهور بطلانِ مذهب اِشراقييّن است. و همچنين است اكتفا به ذكر اعتماد ثَنَويّه. بنابر احتمال دوم نيز «مَا» در مَا يَعْتَمِدُ مصدريّه است، پس أَنْ يَقُولُوا به تقديرِ «عَلى أَنْ يَقُولُوا» است.
فِي حُدُوثِ الْعَالَمِ متعلّق است به «يَعْتَمِدُ» و مراد اين است كه: در شقّ حدوث عالم كه مذهبِ اهل اسلام است، دعوى حصر در دو احتمال كرده اند و هر دو احتمال را باطل كرده اند.
الفْ لامِ الْأَشْيَاء براى استغراق است، پس أَوْ مِنْ لَا شَيْءٍ به معنى «أَوْ خَلَقَ بَعْضَ الْأَشْيَاءِ مِنْ لَا شَيْءٍ» است.
فاء در فَقَوْلُهُمْ براى تعقيبِ ذكرى است. و ضمير، راجع به اهل اسلام است. و اين، تتمّه كلام ثنويّه است.
الْخَطَأ (به فتح خاء با نقطه و فتح طاء بى نقطه و همزه): رفتن به جانب غير مقصود از روى ندانستگى؛ و اين جا عبارت است از ارتكابِ قِدَمِ عالم كه خلاف مقصود اهل اسلام است.
يعنى: پس ابطال كرد امير المؤمنين عليه السلام به قول خود: «لَا مِنْ شَيْءٍ خَلَقَ مَا كَانَ» جميع حجّت هاى مشّايينِ فلاسفه و شبهه هاى ايشان را؛ چه بيشتر اعتماد ايشان در شقّ حدوثِ عالم بر اين است كه گويند كه: خالى نيست حق بر اين تقدير از دو احتمال:
اوّل اين كه: آفريدگار، آفريده باشد هر يك از چيزهاى حادث عالم را از چيزى كه مادّه آنها باشد.
دوم اين كه: آفريده باشد بعضِ آنها را از نابود، پس قول اهل اسلام كه: هر حادث را آفريد از چيزى، خطا و ارتكابِ مذهبِ خصم است. و قول اهل اسلام كه: بعضِ چيزها را آفريد از نابود، تناقض و قولِ به محال است؛ چه لفظ «مِن» تقاضاى چيزى مى كند كه مادّه باشد و لفظ «لَا شَيْء» نفى آن مى كند.