۰.اصل:«وَإِنَّ الْخَالِقَ لَا يُوصَفُ إِلَا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَأَنّى يُوصَفُ الَّذِي تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ، وَالْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ، وَالْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ، وَالْأَبْصَارُ عَنِ الْاءِحَاطَةِ بِهِ؟ جَلَّ عَمَّا وَصَفَهُ الْوَاصِفُونَ، وَتَعَالى عَمَّا يَنْعَتُهُ النَّاعِتُونَ».
شرح: چون از جمله موجبات سخط خالق، فضولىِ وصف اوست و اين متعارف شده، عطف كرد اين جمله را بر سابق.
لَا يُوصَفُ به صيغه مضارع غايب مجهولِ باب «ضَرَبَ» است. و مراد به وصف اين جا، تشبيه است، موافق آنچه گذشت در حديث ششمِ باب دوم كه: «لَا لِأَنَّ الْكَيْفِيَّةُ جِهَةُ الصِّفَةِ وَالْاءِحَاطَةِ» ۱ تا آخر؛ يا مراد، بيان قدر عظمت است، موافق آنچه گذشت در حديث يازدهمِ باب دهم؛ يا مراد، بيان او به اسم جامدِ محض است مثل بلور؛ يا مراد، بيان او از روى ظن است، چنانچه عادت بسيارى از متكلّمين است.
و بر هر تقدير، إِلَا براى استثناى منقطع است، چنانچه ظاهرِ وَأَنّى يُوصَفُ است. و مناسبِ اين گذشت در عنوانِ باب دهم.
الْأَوْهَام: چيزهايى كه در دل آيد و ماند.
الْخَطَرَات (به فتح خاء با نقطه و فتح طاء بى نقطه): چيزهايى كه در دل آيد و نماند.
فرق ميان وصف و نعت گذشت در شرح حديث اوّلِ اين باب در شرح فقره «فَتَبَارَكَ الَّذِي».
يعنى: و به درستى كه خالق عالم، وصف كرده نمى شود، ليك بيان كرده مى شود به آنچه بيان كرده به آن خود را در محكمات كتاب خود. و كجا وصف كرده مى شود كسى كه عاجز است حواسّ خمس از دريافتن او؟! و عاجز است اوهام از رسيدن به او. و عاجز است خطرات از تميز او. و عاجز است چشم هاى ديده و دل از احاطه به او. بزرگ است از وصف واصفان. و بلند است از نعتِ ناعتان.