۰.اصل:«ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ، وَالْيُبْسَ بِالْبَلَلِ، وَالْخَشِنَ بِاللَّيِّنِ، وَالصَّرْدَ بِالْحَرُورِ، مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَعَادِيَاتِهَا، وَمُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِهَا، دَالَّةً بِتَفْرِيقِهَا عَلى مُفَرِّقِهَا، وَبِتَأْلِيفِهَا عَلى مُؤلِّفِهَا».
شرح: ضَادَّ (به تشديد دال بى نقطه) به صيغه ماضى معلومِ باب مُفَاعله است. و جمله استيناف بيانىِ سابق است.
الْيُبْس (به فتح ياء دو نقطه در پايين و فتح باء يك نقطه و سين بى نقطه، مصدر باب «عَلِمَ»): خشكى؛ و اين جا مستعمل شده در معنى اسم فاعل براى مبالغه، مثل آيت سوره طه: «طَرِيقًا فِى الْبَحْرِ يَبَسًا»۱ .
الْبَلَل (به فتح باء يك نقطه و فتح لام، مصدر باب «عَلِمَ»): تَرى؛ و اين جا مستعمل شده در معنى اسم فاعل براى مبالغه.
الْخَشِن (به فتح خاء با نقطه و كسر شين با نقطه): ناهموار.
اللَّيِّن (به فتح لام و تشديد ياء دو نقطه در پايين، و اسكان آن نيز جايز است): هموار.
الصَّرْد (به فتح صاد بى نقطه و سكون راء بى نقطه): سرد.
الْحَرُور (به فتح حاء بى نقطه و ضمّ راء بى نقطه): گرم.
مُؤَلَّفاً (به فتح لام مشدّده) حال است از هشت چيز كه مذكور شد به عنوان مثال. و تذكير به اعتبار اين است كه نايب فاعلش مذكّر است. بَيْنَ نايب فاعل است و در مثل اين، فتح و ضمّ نون جايز است، نظير «لَقَد تَّقَطَّعَ بَيْنَكُمْ»۲ .
مُتَعَادِيَات عبارت است از متضادّات.
ضمير مؤنّث، راجع به هشت چيز مذكور است. و مُفَرِّقاً (به فتح راء بى نقطه مشدّده) عطف است بر مُؤَلَّفاً.
دَالَّةً منصوب و حال دوم است از هشت چيز.
يعنى: بيانِ اين آن كه: مخالف كرد اللّه تعالى جسم روشن را مثل ستاره، به جسم تاريك كه در پهلوى ستاره است و خشك را به تر و درشت را به هموار و سرد را به گرم، بر حالى كه تأليف داده شده در مكان، ميان متضادّات آن اجسام و تفريق داده شده در مكان، ميان متوافقات آنها، بر حالى كه دلالت كننده است آن اجسام به وسيله تفريق متوافقات آنها از يكديگر بر مُدبرى بَرى از هر نقص و قبيح، كه به قول «كُنْ» تفريق كننده آنها است و دلالت كننده است به وسيله جفت كردنِ متضادّات آنها با يكديگر بر مُدبرى بَرى از هر نقص و قبيح، كه به قول «كُنْ» جفت كننده آنها است.