437
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل:«شَاهِدَةً بِغَرَائِزِهَا أَنْ لَا غَرِيزَةَ لِمُغَرِّزِهَا، مُخْبِرَةً بِتَوْقِيتِهَا أَنْ لَا وَقْتَ لِمُوَقِّتِهَا».

شرح: شَاهِدَةً منصوب و حال سوم از هشت چيزِ مذكور در سابق است. الْغَرَائِز (به غين با نقطه و راء بى نقطه و الف و همزه و زاء با نقطه، جمع غريزه): طبيعت ها؛ به معنى چگونگى هايى كه اجسام مخلوق اند بر آنها، مثل گرمى براى آتش و سردى براى آب.
الْمُغَرِّز (به تشديد راء بى نقطه مكسوره): طبيعت دهنده.
الْمُوَقِّت (به تشديد قاف مكسوره): مخصوص كننده چيزى به زمانى معيّن.
يعنى: بر حالى كه آن اجسام، گواهى دهندگانِ يقينى اند به زبان حال، به وسيله طبيعت هاى آنها بر اين كه نيست طبيعتى براى طبيعت دهنده آنها. خبر دهنده اند به زبان حال به وسيله تخصيص آنها به زمانى معيّن به اين كه نيست زمان معيّن براى تخصيص كننده آنها.
حاصل اين است كه: تغريز و توقيت آنها، از افعال علاجيّه يا اتّفاقيّه نيست، بلكه به محضِ «كِنْ» و به عنوان تدبير است، پس فاعل آنها منزّه است از هر نقص و قبيح، پس غريزه نخواهد داشت و مخصوص وقتى دونِ وقتى نخواهد بود؛ زيرا كه ظاهر است كه حدوث و امكان ذاتى، نقص است، پس كمالِ مِنْ جَمِيعِ الْجَهَات، مخصوصِ اللّه تعالى است.


صافي در شرح کافي ج2
436

۰.اصل:«وَذلِكَ قَوْلُهُ تَعَالى : «وَ مِن كُلِّ شَىْ ءٍخَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»۱ فَفَرَّقَ بَيْنَ قَبْلٍ وَبَعْدٍ؛ لِيُعْلَمَ أَنْ لَا قَبْلَ لَهُ وَلَا بَعْدَ ۲ ».

شرح: مُشارٌ إِلَيْهِ ذلِكَ مضمونِ «وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأَشْيِاء» تا آخر است. و اين جمله، تا «وَلَا بَعْد» معترضه است.
مِنْ براى سببيّت است. كُلِّ شَيْءٍ عبارت از كلّ جسم است.
الزَّوْج: مركّب از دو چيز كه مناسب يكديگر باشد، يا به اتّصال مكانى، يا به موافقت در كيفيّت. و بنابراين هر جسمى جزء دو زوج است؛ زيرا كه غير متناهى نيست و مخالف در كيفيّتى دارد، پس مركّب از آن جسم و از آنچه متّصل به آن است يك زوج است و مركّب از آن جسم و از آنچه موافق در كيفيّت است با آن، زوجى ديگر است؛ مثلاً در معدن فيروزه فيروزه هاى متفرّق هست و ميان آنها خاك هست، پس مركّب از اين فيروزه و خاكِ متّصل به آن، يك زوج است و مركّب از اين فيروزه و فيروزه ديگر، زوجى ديگر است.
فَاء براى تفريع است. فَرَّقَ، به صيغه ماضى غايبِ معلومِ باب «نَصَرَ» يا باب تَفعيل است. و ضمير مستتر، راجع به اللّه تعالى است.
قَبْلٍ و بَعْدٍ مجرور و منوّن است؛ و مراد، مقدّم و مؤخّر زمانى است.
لِيُعْلَمَ به صيغه مضارع غايب مجهولِ مجرّد است؛ و مراد اين است كه: از دلالت تفريق مكانى بر بودنِ صانع عالم به عنوانِ «كُنْ» مفهوم مى شود دلالت تفريق زمانى بر بودنِ آن صانع.
يعنى: و مضمون آنچه مذكور شد، مضمون قول اللّه تعالى است در سوره ذاريات كه: و از هر جسمى آفريديم دو جفت را، تا شايد كه شما به ياد خود آوريد و اقرار كنيد به اين كه اين تأليفِ جفتى و تفريقِ جفتى ديگر، به عنوانِ «كُنْ» و از روى تدبير است و به عنوانِ ايجاب نيست، چنانچه فلاسفه توهّم مى كنند، پس جدايى انداخت ميان مقدّم و مؤخّر در زمان تا معلوم شود كه نيست مقدّم زمانى او را و نه مؤخّر زمانى.

1.ذاريات (۵۱): ۴۹.

2.كافى مطبوع: + «له».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 67607
صفحه از 612
پرینت  ارسال به