441
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
440

۰.اصل:«الدَّالِّ عَلى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَبِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلى أَزَلِهِ، وبِإِشْبَاهِهِمْ ۱ عَلى أَنْ لَا شِبْهَ لَهُ ، الْمُسْتَشْهِدِ بِآيَاتِهِ عَلى قُدْرَتِهِ».

شرح: اين فقرات، براى تفصيل طرق الهامِ حمد و معرفت ربوبيّت است.
الدَّالِّ و نظاير آن، مجرور و صفت «اللّه» و منصوب به تقديرِ «أَعْنِي» و مرفوع به تقدير «هُوَ» مى تواند بود. و مفعول «الدَّالِّ» محذوف است به تقدير «الدَّالِّ النَّاسَ».
الْوُجُود (به ضمّ واو، مصدر باب «ضَرَبَ»): دارايى؛ و مراد اين جا، وسعت مملكت است، يا مراد وسعت قدرت است، چنانچه گذشت در شرح كلام مصنّف در ذيل احاديثِ باب چهاردهم.
مراد به خَلْق اين جا مخلوق است. و آن اين جا عبارت است از آنچه محسوس خلايق است از مخلوقات او، مثل آسمان و زمين. و دلالت بر وسعتِ مملكت، يا وسعت قدرت او به خلق او، اشارت است به آنچه مذكور است در امثال آيت سوره ذاريات كه: «وَ السَّمَآءَ بَنَيْنَـهَا بِأَيْيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ * وَ الْأَرْضَ فَرَشْنَـهَا فَنِعْمَ الْمَـهِدُونَ» . ۲
اضافه حُدُوث به خَلْقِهِ براى عهد خارجى است؛ و مراد، حدوث به قولِ «كُنْ» است، پس اين دلالت، منتقض نمى شود به اين كه مخلوق بندگان نيز حادث است و ايشان ازلى نيستند.
اضافه در خَلْقِهِ نيز براى عهد خارجى است؛ به معنى مخلوقى كه فاعل آن، غيرِ اللّه تعالى نيست.
الْأَزَل (به فتح همزه و فتح زاء با نقطه و تخفيف لام، مصدر باب «عَلِمَ»): قديم بودن. و اضافه آن به ضمير، براى عهد خارجى است؛ و مراد، قَدِم به عنوانِ وجوبِ بِالذّات است. و مى تواند بود كه براى عهد خارجى نباشد و حاجت به اعتبار وجوبِ بِالذّات اين جا نباشد؛ زيرا كه در عقولِ جميع عقلا، مَركوز است اين كه ممكنِ بِالذّات، قديم نمى تواند بود، بنابر اين كه احتياج به تأثير فاعل دارد و تأثير در قديم، معقولِ عقلا نمى شود، پيش از آن كه ضايع كنند ذهن خود را به تشكيكات فلاسفه، چنانچه گذشت در حديث دوّمِ باب هفدهم كه: «فَكَيْفَ يَكُونُ خَالِقاً لِمَنْ لَمْ يَزَلْ مَعَهُ». ۳ و دلالت به اين حدوث بر وجوبِ بِالذّات، مبنى بر اين است كه فاعلِ به قولِ «كُنْ» منزّه است از هر نقص و قبيح در عقلِ جميع عقلا، پس قديم و واجبِ بِالذّات است؛ زيرا كه حدوث و امكان ذاتى، نقص است.
بدان كه اين، طريقِ اهل اسلام است در اثبات واجبِ بِالذّات و اثبات جميع صفات كمال و جلال مُجملاً براى او. و اين اَسْلَمِ طُرُق است، چنانچه مذكور شد در شرح عنوان باب اوّل.
الْاءِشْبَاه (به كسر همزه و شين با نقطه و باء يك نقطه، مصدر باب اِفْعال): مانند بودن. و به فتح همزه، جمع «شِبْه» به كسر شين و سكون باء؛ و به فتح شين و فتح باء: مانندها. و هر دو اين جا مناسب است. وبر هر تقدير، اضافه اين جا، براى عهد خارجى است؛ و مراد، مانند بودن در اسم جامدِ محض است، مثل جسم و بلور، يا مانند بودن در كيفيّت كائن فِي نَفْسِهَا در خارج، يا مانند بودن در معانى اسماى مشتركه است، چنانچه گذشت در احاديث باب هفدهم.
ضمير هُمْ راجع است به خَلق، به اعتبار اين كه مشتمل است بر ذَوِى الْعُقُول. و نكته در عدول از ضمير مفرد، سوى ضميرى كه مخصوصِ ذَوِى الْعُقُول است، ابطالِ قول فلاسفه است كه قائل اند به تجرّد بعضِ ممكنات، مثل نفوس ناطقه؛ زيرا كه بر اين تقدير، اَشباه آنها معلوم ما نمى شود، پس اين كلام از قبيل اقتصار بر ذكر فردِ خفى است به عنوان مثال، بنابر اعتماد بر ظهور اين كه فعلى كه صادر شود از مجرّد نسبت به بدنش، از قبيل افعال علاجيّه نيست، بلكه به قولِ «كُنْ» است؛ زيرا كه جنبيدنِ مجرّد، معقول نيست.
و دلالت به اِشباه بر عدم شِبه، مبنى بر اين است كه اسم جامدِ محض، البتّه ذاتىِ افراد خود است، چنانچه اسم مشتقّ و مانند آن، البتّه خارج است. و آنچه اهلِ فنِّ منطق در مثالِ بعضِ ذاتيّات ذكر كرده اند از مشتقّات، از قبيل مسامحه در مثال است، بنابر اعتماد بر ظهور اين كه مناقشه در مثال، دأبِ مُحَصّلين نمى باشد، يا غلط كرده اند، پس هر يك از آن افرادِ اسم جامدِ محض، مُمْكِنُ الْوُجُود و مخلوق خواهد بود؛ زيرا كه امتياز حِصَصِ اسم جامدِ محض در آن افراد از يكديگر و اختصاص هر يكى به كيفيّتى و خاصّيّتى و مكانى، به تدبير خالقى خواهد بود.
الْمُسْتَشْهِدِ (به شين با نقطه و دال بى نقطه، به صيغه اسم فاعل بابِ استفعال): كسى كه طلب گواهى دادن كند. و مَفعولٌ بِه اين جا محذوف است به تقديرِ «الْمُسْتَشْهِدِ الْمُكَلِّفِينَ».
باء در بِالْايَات براى آلت است. الْايَات: علامات قدرت؛ و مراد اين جا، ائمّه عالمان به جميع قرآن است، موافق آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّة» در احاديث باب هجدهم كه «بَابُ أَنَّ الْايَاتِ الَّتِي ذَكَرَهَا اللّهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ فِي كِتَابِهِ هُمُ الأَْئِمَّةُ عليهم السلام » است.
عَلى صله «الْمُسْتَشْهِد» است. اضافه در قُدْرَتِهِ براى عهد خارجى است به معنى كمال قدرت او كه مذكور است در سوره حديد كه: «مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى أَنفُسِكُمْ إِلَا فِى كِتَـبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَ لِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»۴ و در سوره نحل كه: «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْ ءٍ»۵ و در سوره يس: «وَ كُلَّ شَىْ ءٍ أَحْصَيْنَـهُ فِى إِمَامٍ مُّبِينٍ»۶ و در سوره حجر: «إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَـتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ * وَ إِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ» تا قول او كه: «وَ إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ»۷ .
حاصل اين كه: بيانِ كُلّ شَيْء در قرآن، با وجود كمى لفظ آن، از كمال قدرت است و كمال ديگر قدرت اين كه از جنس بشر شخصى را در هر زمانى گزيند، اگر چه آن شخص در سنّ طفوليّت باشد، به اين كه عالم كند او را به هر چيز به استنباط از قرآن و دل او را محلّ اسرار خود كند. و موافق اين گذشت در «كِتَابُ الْعَقْل» در حديث هفتمِ باب چهاردهم ـ كه «بَاُب اسْتِعْمَالِ الْعِلْمِ» است ـ كه: «خَاصِمُوهُ بِمَا ظَهَرَ لَكُمْ مِنْ قُدْرَةِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» ۸ .
مخفى نماند كه بيان آيت سوره حديد مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّة» در حديث اوّلِ باب چهل و يكم كه «بَابٌ فِي شَأْنِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ» تا آخر است. و در «كِتَابُ الْاءِيْمَانِ وَالْكُفْرِ» در حديث سوّمِ باب صد و نود و نهم كه «بَابٌ نَادِرٌ أَيْضاً» است. و در «كِتَابُ فَضْلِ الْقُرْآنِ» در حديث سوّمِ باب اوّل. و بيان آيت سوره نحل گذشت در «كِتَابُ الْعَقْل» در حديث هشتمِ باب بيست و يكم كه «بَابُ الرَّدِّ إِلَى الْكِتَابِ وَالسُّنَّة» است. و بيان آيت سوره يس مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّة» در حديث چهارمِ باب شصت و يكم كه «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عليهم السلام لَمْ يَفْعَلُوا شَيْئاً» تا آخر است و در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در حديث دهمِ باب صد و يازدهم كه «بَابُ الذُّنُوبِ» است و در حديث سوّمِ باب صد و سيزدهم كه «بَابُ اسْتِصْغَارِ الذَّنْبِ» است. و بيان آيت سوره حجر مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّة» در باب بيست و هشتم كه «بَابُ أَنَّ الْمُتَوَسِّمِينَ الَّذِينَ» تا آخر است و در حديث سوّمِ باب صد و نهم كه «بَابٌ فِي مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِيَاءَهُمْ» تا آخر است.
يعنى: راهنماست مردمان را سوى وسعت مملكت خود به وسيله مخلوق خود كه عظيم است و به وسيله حادث شدنِ مخلوق او كه به قولِ «كُنْ» است سوى قديم بودنِ او كه به عنوان وُجوبِ بِالذّات است. و راهنماست به وسيله مانند بودن مخلوقين او در اسم جامدِ محض سوى اين كه نيست مانند در اسمِ جامد محض او را. امر كننده به شهادت است جميع مكلّفان را به وسيله ائمّه و خلفاى خود سوى كمال قدرت خود كه در حق ايشان ظاهر نموده.

1.كافى مطبوع: «وباشتباههم».

2.ذاريات (۵۱): ۴۷ و ۴۸.

3.الكافي، ج ۱، ص ۱۲۰، ح ۲.

4.حديد (۵۷): ۲۲.

5.نحل (۱۶): ۸۹ .

6.يس (۳۶): ۱۲.

7.حجر (۱۵): ۷۵ ـ ۷۹.

8.الكافي، ج ۱، ص ۴۵، ح ۷.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 67526
صفحه از 612
پرینت  ارسال به