[حديث] هفتم
۰.اصل: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَغَيْرِهِ، عَمَّنْ ذَكَرَهُ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ [عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ، عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ، قَالَ:خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَوْما خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ، فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَمَا ذَكَرَهُ مِنْ تَعْظِيمِ اللّه ِ جَلَّ جَلَالُهُ؛ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ: أَ وَمَا حَفِظْتَهَا؟ قَالَ: قَدْ كَتَبْتُهَا، فَأَمْلَاهَا عَلَيْنَا مِنْ كِتَابِهِ:
شرح: روايت است از ابو اسحاق سَبيعى (به فتح سين بى نقطه و كسر باء يك نقطه) از حارث اَعور (به عين بى نقطه) گفت كه: خطبه خواند امير المؤمنين عليه السلام روزى بعد از نماز عصر، پس تعجّب كردند مردمان از نيكويىِ ثناى او و نيكويىِ آنچه ذكر كرد آن را از جمله تعظيم اللّه ـ جَلَّ جَلَالُهُ ـ گفت ابو اسحاق: پس گفتم حارث را كه: آيا چنين خطبه شنيدى و حفظ نكردى آن را؟ گفت كه: به تحقيق نوشتم آن را تا محفوظ ماند، پس خواند آن خطبه را بر ما تا نويسيم از روى نوشته خود به اين روش.
۰.اصل:«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَا يَمُوتُ، وَلَا يَنْقَضِي ۱ عَجَائِبُهُ؛ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنِ، الَّذِي لَمْ يَلِدْ؛ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً، وَلَمْ يُولَدْ؛ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً، وَلَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ؛ فَتُقَدِّرَهُ شَبَحاً مَاثِلاً، وَلَمْ تُدْرِكْهُ الْأَبْصَارُ؛ فَيَكُونَ بَعْدَ انْتِقَالِهَا حَائِلاً».
شرح: كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مأخوذ است از سوره رحمان و ردّ است بر منكران بَدا كه مى آيد در «بَابُ الْبَدَاء» كه باب بيست و چهارم است.
مراد به ولادت در لَمْ يَلِدْ اين است كه اللّه تعالى به اختيار خود تكوين كند مثل خود را در خلقِ به قول «كُنْ» و محضِ نفوذ اراده. و اين براى دفع توهّم جمعى است كه قائل اند به تجرّد نفوس ناطقه و مانند آنها؛ زيرا كه بر آن تقدير، هر تأثير آنها به حركت خود، براى تحريك آلتى يا عضوى نخواهد بود.
الْعِزّ (به كسر عين بى نقطه و تشديد زاء با نقطه، مصدر باب «ضَرَبَ»): ضدّ خوارى. الفْ لامْ اين جا، براى عهد خارجى است؛ و مراد، برى بودن از هر نقص وقبيح است.
مُشَارِكاً، به فتح راء بى نقطه است. فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارِكاً اشارت است به براهين توحيد صانع عالم كه مدار آنها بر ضروريّت استحاله نقص بر خالقِ به قول «كُنْ» است و بيان شد در حديث پنجمِ باب اوّل. «لَمْ يُولَدْ» از باب «ضَرَبَ» است.
در اكثر نسخ مَوْرُوثاً (به ثاء سه نقطه، به صيغه اسم مفعولِ باب «ضَرَبَ») است و در بعضى «مُورِثاً» (به ثاء سه نقطه) به صيغه اسم مفعولِ باب اِفعال يا باب تفعيل است. و ظاهر اين است كه: بر هر تقدير، به باء يك نقطه باشد و مأخوذ باشد از «ورْب» به فتح و كسر واو و سكون راء بى نقطه و باء يك نقطه، به معنى عضو. وإِرْب (به كسر همزه و سكون راء و باء يك نقطه) نيز به معنى عضو است. و اشتقاق «مَوْرُوب» از «وَرْب» مثل اشتقاق مَحموم از حُمى و مَحدور از حُدرى باشد. و اشتقاق «مُوَرب»از «ورب» يا از «إِرب» مثل اشتقاق «مَوَلع» از «وَلَع» باشد. و اين مبنى باشد بر اين كه ممكنِ بِالذّات، مجرّد نمى تواند بود. و بنابر ثاء سه نقطه، نسخه دوم بهتر مى نمايد؛ واللّه أعلم.
الْهَالِك (به صيغه اسم فاعلِ باب «ضَرَبَ» و «مَنَعَ» و «عَلِمَ»): ساقط از درجه اعتبار، و ميّت.
شخصى را گفتند كه: چه حال دارى؟
گفت كه: مخلوق چه حال داشته باشد؟
وقوعِ وهم بر چيزى عبارت از تصوّر آن است به اسم جامدِ محض.
التَّقْدِير: اعتقاد باطل. الشَّبَح (به فتح شين با نقطه و فتح باء يك نقطه و حاء بى نقطه): سياهى آدمى و مانند آن كه از دور ديده شود.
الْمَاثِل (به ثاء سه نقطه، به صيغه اسم فاعلِ باب «نَصَرَ» است): ايستاده.
الْحَائِل (به حاء بى نقطه): متغيّر از حالى به حالى ديگر، چنانچه نتوان شناخت كه اوست يا نه.
يعنى: سپاس اللّه تعالى راست كه نمى ميرد و آخر نمى شود افعال عجيبه او؛ چه او در هر روزى در كارى است كه احداث تازه اى است كه نبوده. آن كس است كه نزاييد مثل خود را تا ديگرى در بى ننگىِ ربوبيّت شريك شود او را. و زاده نشد تا شود موروب ساقط. و واقع نشده بر او دل ها به اعتبار چيزهايى كه در دل مى آيد تا اعتقاد كنند دل ها او را سياهىِ راستِ ايستاده. و درنيافته او را چشم ها تا شود بعد از انتقال آن چشم ها از او و مرور ايّام، متغيّر از حالى به حالى. بيانِ اين شد در حديث پنجمِ باب شانزدهم.