۰.اصل:«الَّذِي لَيْسَتْ فِي أَوَّلِيَّتِهِ نِهَايَةٌ ، وَلَا لِاخِرِيَّتِهِ حَدٌّ وَلَا غَايَةٌ، الَّذِي لَمْ يَسْبِقْهُ وَقْتٌ، وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ زَمَانٌ، وَلَا يَتَعَاوَرُهُ زِيَادَةٌ وَلَا نُقْصَانٌ، وَلَا يُوصَفُ بِأَيْنٍ وَلَا ثُمٍّ ۱ وَلَا مَكَانٍ».
شرح: نِهَايَة به كسر نون است. حَدّ (به فتح حاء بى نقطه و تشديد دال بى نقطه) اين جا به معنى مبدأ است.
غَايَة اين جا به معنى «نَهايَة» است و اين، اشارت است به تفسير آيت سوره حديد: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْأَخِرُ»۲ و مراد اين است كه: اوّليّت او نسبت به غير او منحصر نيست در اين كه او ازلى است و غير او حادث است، تا اوّليّت او منتهايى داشته باشد، بلكه در وقتِ بودنِ غير او نيز او اوّل است، به اعتبار اين كه بقاى غير او، بى نگاه داشتنِ او ممكن نيست، چنانچه گفته در سوره فاطر: «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا»۳ .
و أيضاً آخريّت او منحصر نيست در اين كه او باقى مى ماند بعد از فناى دنيا پيش از عودِ آن، چنانچه در نهج البلاغه است در خطبه اى كه اوّلش: «مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ» است كه: «وَاِنَّهُ يَعُودُ سُبْحَانَهُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لَا شَيْءَ مَعَهُ ـ تا قول او كه: ـ ثُمَّ يُعِيدُهَا مِنْ هذَا الْفَنَاءِ» ۴ تا آخريّت او مبدأى و منتهايى داشته باشد، بلكه در وقت بودنِ غير او نيز او آخر است؛ به اين معنى كه او پايانِ كارِ هر پايانِ كار است، چنانچه گذشت در «بَابُ الْكَوْنِ وَالْمَكَانِ» كه باب ششم است در امثال حديث چهارم كه: «انْقَطَعَتْ عَنْهُ الْغَايَةُ وَهُوَ غَايَةُ كُلِّ غَايَةٍ» ۵ و بيان شد.
لَمْ يَسْبِقْهُ به صيغه مضارع غايب معلومِ باب «ضَرَبَ» و «نَصَرَ» است.
وقت، عبارت است از قطعه اى از دهر كه به آن آزموده مى شود طول و قصرِ بقاى چيزى، نظير «گز» در مساحت اجسام، چنانچه مى گويند كه: چند وقت است كه فلان در اين شهر است.
و زمان، مستعمل مى شود در كمتر از وقت نيز.
التَّعَاوُر (به عين بى نقطه و راء بى نقطه، مصدر باب تَفاعل): دريافتن به نوبت. مراد به نفى تعاورِ زياده و نفى تعاورِ نقصان، بيان استجماع جميع صفات كمال است، پس صفات ذات او نه چنين است كه گاهى زياد شود از آنچه هست و گاهى نشود و بر قرار اوّل باشد. و أيضاً صفات ذات او نه چنين است كه گاهى ناقص شود و گاهى نشود و بر قرار اوّل باشد.
أَيْن (به فتح و كسر همزه و سكون ياء دو نقطه در پايين) با تنوين است و به معنى حِين است.
ثُمِّ (به ضمّ ثاء سه نقطه و تشديد ميم) با تنوين است و عبارت است از اسباب كارى، مثل «اَثاثُ الْبَيْت» و مراد اين جا، اين است كه: فعل او به قول «كُنْ» است و محتاج به اعانتِ اَدَوات نيست. و مى تواند بود كه مأخوذ باشد از «ثُمَّ» به ضمّ ثاء و فتح ميم مشدّده، نظير «قِيل و قَال» و مراد اين باشد كه: فعل او مُتراخى از اراده او نيست.
يعنى: آن كس است كه نيست در اوّل بودنِ او منتهايى و نه براى آخر بودن او مبدئى و نه منتهايى. آن كس است كه سابق نشده او را وقتى. و متقدّم نشده او را زمانى. و به نوبت درنمى يابد او را زيادتى در صفات ذات و نه نقصانى در آنها. و بيان كرده نمى شود به وقتى و نه ادواتى و نه مكانى.