463
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل:«لَيْسَ لَهُ حَدٌّ يُنْتَهى إِلى حَدِّهِ ، وَ لَا لَهُ مِثْلٌ؛ فَيُعْرَفَ بِمِثْلِهِ، ذَلَّ مَنْ تَجَبَّرَ غَيْرَهُ، وَصَغُرَ مَنْ تَكَبَّرَ دُونَهُ، وَتَوَاضَعَتِ الْأَشْيَاءُ لِعَظَمَتِهِ، وَانْقَادَتْ لِسُلْطَانِهِ وَعِزَّتِهِ، وَكَلَّتْ عَنْ إِدْرَاكِهِ طُرُوفُ الْعُيُونِ، وَقَصُرَتْ دُونَ بُلُوغِ صِفَتِهِ أَوْهَامُ الْخَلَائِقِ».

شرح: الْحَدّ (به فتح حاء بى نقطه و تشديد دال بى نقطه): كنار، و حقيقت مركّبه از جنس و فصل. و بنابر اوّل، ينتهى به صيغه معلوم است و مراد اين است كه: كنار ندارد اصلاً، نه كنار حسّى كه براى جسم مى باشد و نه كنار عقلى كه براى كسى مى باشد كه كمالاتش متناهى باشد و علوم غير متناهيه مثلاً نداشته باشد. و بنابر دوم، يُنْتَهى به صيغه مجهول است و إِلَيْهِ نايب فاعل است و مراد اين است كه: كنه او مكتسب نمى شود، موافق آنچه گذشت در اين حديث كه: «فَلَمْ تَصِفْهُ بِحَدٍّ وَلَا بِبَعْضٍ».
مِثْل (به كسر ميم و سكون ثاء سه نقطه) عبارت است از موافق در حقيقت، يا در لا تَناهىِ صفات كمال، يا در فعلِ به قولِ «كُنْ».
التَّجَبُّر: به فرمان خود درآوردنِ كسى ديگر به رأى اذنِ اَعلى از آن كس.
الْعِزَّة: بى ننگ بودن. الطُّرُوف (به ضمّ طاء بى نقطه و ضمّ راء بى نقطه، جمع «طِرْف» به كسر طاء و سكون راء): نفيس هاى گزيده كه هر كه آنها را بيند گزيند.
الصِّفَة: ثناى چيزى، و بيان چيزى. و مراد اين جا جميعِ ثناهاست، يا مراد كنه ذات است، يا مراد كيفيّت است.
يعنى: نيست اللّه تعالى را كنارى كه رسد سوى آن. و نه او را مثلى است پس شناخته شود به آن مثل. خوار شد هر كه فرمان فرمايى از پيش خود كرد غير او. و كوچك شد هر متكبرّى سواى او. و فروتنى كرد هر چيز براى عظمت او. و فرمان بردارى كرد اشيا براى پادشاهى و بى ننگى او. و كند شد از دريافتنِ او گزيده ها از جمله چشم ها. و كوتاهى كرد نرسيده به جميع ثناهاى او هر چه در اذهان جميع خلايق درآيد.


صافي در شرح کافي ج2
462

۰.اصل:«الْحَمْدُ لِلّهِ اللَابِسِ الْكِبْرِيَاءِ بِلَا تَجَسُّدٍ ۱ ، وَالْمُرْتَدِي بِالْجَلالِ بِلَا تَمَثُّلٍ ۲ ، وَالْمُسْتَوِي عَلَى الْعَرْشِ بِغَيْرِ زَوَالٍ ، وَالْمُتَعَالِي عَلَى الْخَلْقِ بِلَا تَبَاعُدٍ مِنْهُمْ وَلَا مُلَامَسَةٍ مِنْهُ لَهُمْ».

شرح: اللَابِس به معنى «الَّذِي لَبِسَ» است و لِهذَا عمل كرده در مَفعولٌ بِه، يا آن كه اسم فاعل به معنى ماضى است.
الْكِبْرِيَاء (به كسر كاف و سكون باء يك نقطه و كسر راء بى نقطه و ياء دو نقطه در پايين و الف ممدوده): تكبّر. و تكبّر اللّه تعالى عبارت است از تكليف هر كس به تضرّع و تذلّل نزد او.
الْمُسْتَوِي عَلَى الْعَرْشِ بيان شد در باب بيستم كه «بَابُ الْعَرْشِ وَالْكُرْسِيِّ» است.
يعنى: ستايش اللّه تعالى راست كه پوشيده لباس تكبّر را بى بدن بودن و رداى خود ساخته عظمت را بى صورت داشتن و مستولى است بر تخت پادشاهى بى فنا و بلند مرتبه است بر مخلوقين خود بى دورىِ مسافت از ايشان به اين روش كه به فاصله بر بالاى ايشان باشد و نه مباشرتى كه از جانب او باشد ايشان را به اين روش كه متّصل به ايشان بر بالاى ايشان باشد.

1.كافى مطبوع: «تجسيد».

2.كافى مطبوع: «تمثيل».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 63770
صفحه از 612
پرینت  ارسال به