495
صافي در شرح کافي ج2

شرح: الْأَجَل (به فتح همزه و فتح جيم): عمر آدمى و مانند آن.
و أَجَل مبتداست؛ چه تخصيص يافته به مقابله. أَجَلاً و مُسَمًّى خبر مبتداست. و بعضى گفته اند: «مُسَمًّى» نعت «أَجَل» است و عِنْدَهُ خبر است، تا مبتدا نكره محض نباشد.
الْمَحْتُوم (به حاء بى نقطه و تاء دو نقطه در بالا): چيزى كه معلوم باشد نزد بعضِ خلايق.
الْمَوْقُوف: چيزى كه علم آن به خلايق نرسيده اصلاً.
در سوره انعام چنين است: «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ» : اللّه تعالى آن كس است كه تدبير كرد شما را از گل ـ به معنى خاك ـ و آب؛ چه مادّه هر حيوان از گياه است كه از آب و خاك است. بعد از آن، قطع و فصل كرد يك اجل را و اجلى معلوم است نزد او. و از اين تقرير، ظاهر مى شود كه محتوم، تفسير مَقْضِى است؛ به اين روش كه قضا به معنى حَتم است؛ و «مَوْقُوف» تفسير «مُّسَمًّى عِندَهُ» است.
يعنى: روايت است از حمران، از امام محمّد باقر عليه السلام ، راوى گفت كه: پرسيدم او را از قول اللّه ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ در سوره انعام: قطع و فصل كرد يك اجل را و اجلى معلوم است نزد او؛ گفت كه: آنها دو اجل اند؛ يكى مشخّص و معلوم است نزد بعضِ خلايق در شب قدر و مانند آن. و ديگرى معلوم است نزد او و كسى ديگر نمى داند.

[حديث] ششم

۰.اصل: [أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ، عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللّه ِ الْحَسَنِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ] عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ:«أَوَ لَمْ يَرَ الْاءِنسَـنُ أَنَّا خَلَقْنَـهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْيَكُ شَيْئا»۱
قَالَ: فَقَالَ:
«لَا مُقَدَّراً وَلَا مُكَوَّناً».
قَالَ: وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَـنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا»۲ فَقَالَ: «كَانَ مُقَدَّراً غَيْرَ مَذْكُورٍ».

1.يس (۳۶): ۷۷.

2.انسان (۷۶): ۱.


صافي در شرح کافي ج2
494

شرح: نَبِي اين جا، عبارت است از رسولى كه پيش از رسالت، نبوّت داشته باشد و بيان مى شود در «كِتَابُ الْحُجَّة» در شرح حديث اوّلِ «بَابُ الْفَرْقِ بَيْنَ الرَّسُولِ وَالنَّبِيِّ وَالْمُحَدّث» كه باب سوم است.
الْاءِقْرَارَ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ براى ابطال قول فلاسفه است كه مى گويند كه: تخلّف معلول از علّت تامّه محال است، پس اللّه تعالى فاعلِ موجِب است و استحقاق نوازش ندارد، چه جاى عبادت؛ و براى ابطالِ آنچه يهود در عزير و نصارى در عيسى مى گويند.
وَخَلْعَ الْأَنْدَادِ به معنى اقرار به اين است كه: حاكم، غير اللّه تعالى نيست، پس مانندها در حكم ندارد و اتّباع ظن جايز نيست.
وَأَنَّ اللّهَ يُقَدِّمُ تا آخر، به معنى اقرار به اين است كه: اللّه تعالى مقدّم مى دارد در احداث، آنچه را كه خواهد، به حسب علم به مصالحِ تقديمْ آن را بر وقتى كه مظنونِ افضل خلايق است و مؤخّر مى دارد آنچه را كه خواهد تأخير آن را از آن وقت. مراد اين است كه: اقرار به بطلانِ قول يهود و تابعان ايشان و به اختصاصِ علمِ غيب به اللّه تعالى، حتّى در چيزى كه اصل وقوع آن را تعليم خلايق كرده باشد بى تعيينِ وقت و اقرار به محوِ اللّه تعالى بعضِ اعتقادات افضل خلايق را در آن، داخل در استعداد نبوّت و رسالت است.
يعنى: روايت است از امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: نفرستاده اللّه تعالى هيچ نبى را مگر آن كه گيرد بر او سه خصلت را:
اوّل: اقرار براى اللّه به بندگى.
و دوم: برطرف كردن امثال اللّه در حكم از پيش خود.
و سوم: اقرار به اين كه اللّه تقديم مى كند آنچه را كه خواهد و تأخير مى كند آنچه را كه خواهد.

[حديث] پنجم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ ]عَنْ حُمْرَانَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ :«قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ»۱قَالَ :«هُمَا أَجَلَانِ: أَجَلٌ مَحْتُومٌ، وَأَجَلٌ مَوْقُوفٌ».

1.انعام (۶): ۲.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64684
صفحه از 612
پرینت  ارسال به