۰.اصل:«فَلِلّهِ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ الْبَدَاءُ فِيمَا عَلِمَ مَتى شَاءَ، وَفِيمَا أَرَادَ لِتَقْدِيرِ الْأَشْيَاءِ، فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْاءِمْضَاءِ، فَلَا بَدَاءَ».
شرح: فاء در فَلِلّهِ براى تفريع است بر ترتّب شش مرتبه كه مذكور شد.
و لام متعلّق به الْبَدَاءُ است. فِيمَا عَلِمَ نيز، متعلّق به «الْبَدَاء» است. مَتى نيز، متعلّق به «الْبَدَاء» است و مراد اين است كه: علم، ازلى است و مشيّت حادث است، پس پيش از مشيّت، بَدا در علم واقع نشده اصلاً؛ زيرا كه معنى بَدا مشتمل است بر تجدّد امرى از اللّه تعالى.
لام در لِتَقْدِير به معنى «عِنْدَ» است مثل «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ»۱ .
يعنى: پس براى اللّه تعالى است بَدا در آنچه دانسته در وقتى كه مشيّت كرد. و براى اللّه تعالى است بَدا در آنچه اراده كرده نزد تقدير اين اشيا كه هر يك، جزء نظام مشاهد است. پس چون واقع شد قضاى نظام مشاهد با امضاى آن، پس بَدا نيست در آن، بلكه در لواحق آن است.
بدان كه در اين جا اختصارى هست؛ چه بدا در مَا شَاءَ، در وقت اراده و بَدا در مقدّر در وقت قضا، مذكور نيست و ظاهر است كه در مطلب، داخل است.
۰.اصل:«فَالْعِلْمُ فِي الْمَعْلُومِ ۲ قَبْلَ كَوْنِهِ، وَالْمَشِيئَةُ فِي الْمُنْشَاَ?قَبْلَ عَيْنِهِ، وَالْاءِرَادَةُ فِي الْمُرَادِ قَبْلَ قِيَامِهِ، وَالتَّقْدِيرُ لِهذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِيلِهَا وَتَوْصِيلِهَا عِيَاناً وَوَقْتاً».
شرح: «فِي» در فِي الْمَعْلُومِ و در فِي الْمُنْشَأِ و در فِي الْمُرَادِ براى ظرفيّت حقيقى نيست، بلكه در اوّل به معنى باء است، چنانچه در بعض نسخ به جاى «فِي الْمَعْلُومِ»: «بِالْمَعْلُومِ» است. و در دوم و سوم به معنى لام است و تعبير از آنها به «فِي» براى كمال تعلّق است. ذات معلوم و منشا و مراد، يك چيز است و تعدّد به اعتبار صفاتى است كه عنوان آن ذات است و آن ذات، نظام مشاهد است.
الْعِيَان (به كسر عين بى نقطه): معاينه؛ به معنى ديدن. عِيَاناً وَوَقْتاً، تمييز نسبت در تفصيل ها و توصيل ها است.
يعنى: پس علم اللّه تعالى متعلّق است به معلوم كه نظامِ مشاهد است پيش از بودنِ آن به مشيّت. و مشيّت، متعلّق است به احداث كرده شده كه نظام مشاهد است پيش از تعيين آن. و اراده، متعلّق است به مراد كه نظام مشاهد است پيش از راست ايستادن به معنى به پرگار افتادنِ آن نظام. و تقدير، متعلّق است به اين معلومات كه اجزاى نظام مشاهد است پيش از جدا كردنِ بعض آنها از هم به اعتبار ديدن، مثل اهل آسمان و اهل زمين؛ و به اعتبار وقت، مثل آدم و نوح، و پيش از متّصل كردنِ بعض آنها به هم به اعتبار ديدن، مثل توأمان؛ و به اعتبار وقت مثل زيد و عمرو، كه يك بار متولّد شده باشند.