شرح: معتزله از جمله مخالفان ، به دو تفويض قائل اند . و مراد به تفويض ، به سرِ خود شمردن كسى را در كارى است .
اوّل ناشى شده از اعتقاد به اين كه هر لطفِ نافع بر اللّه تعالى ، واجب است ؛ و چهار خصلت كه اوّلاً مذكور است ، براى ابطالِ آن است .
دوم ناشى شده از اعتقاد به اين كه قدرت بندگان بر افعال ، قبل از وقت آن افعال است ؛ و خصلت پنجم ، براى ابطالِ آن است .
و فلاسفه قائل اند به اين كه معصيت و طاعت بندگان در صحيفه اعمال نوشته نمى شود و روز حسابى نخواهد بود ؛ و خصلت ششم و هفتم ، براى اِبطال آنها است .
و مى تواند بود كه خصلت ششم ، براى ابطال خيال اَشاعره باشد ؛ چون قائل اند به نفى وجوبِ چيزى بر اللّه تعالى ، بنابر نفى قاعده تحسين و تقبيح عقليّين . و خصلت هفتم ، براى ابطال خيال فلاسفه باشد در قول به اين كه انواع افعال عباد در دنيا منقضى نمى شود و اشخاص حركات سماويّات ارادى آنها است و منقضى نمى شود ، پس قيامتى نخواهد بود بنابر خيال قِدَمِ عالم .
مراد به مشيّت ، تدبير افعال و تروك بندگان است در وقت احداث آب كه اوّلِ حوادث و مادّه جميع مَاعَداىِ خود از حوادث است . و مراد به اراده ، تدبيرى ديگر است مؤكّدِ مشيّت به احداث چيزى در مادّه تا نزديك شود به قبول افعال بندگان و آن ، پيش از تحقّق دواعى فعل و ترك در دل بندگان است . و مراد به قَدَر (به فتح قاف و فتح دال) تدبيرى ديگر است مؤكّد مشيّت و اراده به احداث چيزى ديگر در مادّه تا نزديك تر شود و آن ، در وقت تحقّق دواعى و پيش از وقت فعل است . و مراد به قضا ، تدبيرى ديگر است مؤكّد مشيّت و اراده و قَدَر در وقت تحقّق افعال بندگان .
اين چهار صفت ، براى ردّ است بر مجوس در اين كه جميع تدبير فعل شيطان را به شيطان نسبت مى دهند . و بر معتزله در اين كه جميع تدبير فعل خود را به خود نسبت مى دهند ؛ چه چون منكرِ تدبير اللّه تعالى شده اند در مقدور ، ايشان قائل اند به اين كه اللّه تعالى قادر نيست بر مهربانى اى كه باعث اين شود كه عاصى از عصيان به اختيار خود برگردد ، بنابر اين كه مى گويند : هر مهربانىِ نافع بر اللّه تعالى ، واجب است نظر به عدل او ، پس اگر مقدور او مى بود مى كرد ، پس تدبير را به ايشان واگذاشته و به اين اعتبار ، معتزله را قَدَريّه و مفوّضه نيز مى نامند .
و در كتاب توحيد ابن بابويه در «بَابُ الْقَضَاءِ وَالْقَدَرِ» مروى است از امام جعفر صادق عليه السلام كه گفته: به درستى كه قدريّه ، مجوس اين امّت اند و ايشان جمعى اند كه اراده كرده اند كه حفظ عدالت اللّه تعالى كنند ، پس بيرون كرده اند اللّه تعالى را از سلطنت ربوبيّت . ۱
پس حاصلِ ردّ ، اين است كه : در مملكت او فعلى بى تدبير او نمى شود ، بلكه چهار قسم تدبير از اللّه تعالى تا نشود فعل از بنده سر نمى زند به قدرت و اختيار . و اگر يكى از آن چهار تدبير نباشد ، بنده اختيار ترك آن فعل خواهد كرد .
و مراد به إِذْن (به كسر همزه و سكون ذال با نقطه) ترك احداثِ اللّه تعالى ، مانع عقلى از فعل بنده است در وقت آن فعل با وجود قدرت او بر آن احداث . و مراد به مانع عقلى ، چيزى است كه بيرون برد بنده را از قدرت . و قيد عقلى ، براى احتراز از ترك احداثِ مانع علمى است كه در چهار صفت سابق ، معتبر است . و اثبات اذن در خصال سبع ، براى ردّ بر معتزله قدريّه است و ايشان را مفوّضه نيز مى نامند ؛ چون قائل اند به اين كه بنده مستقلّ است در قدرت بر فعل و ترك خود ، بنابر اين كه قدرت بنده را كه مناط تكليف و ثواب و عقاب است قبل از وقت فعل و ترك ، واقع مى شمرند.
و اكثر ايشان مى گويند كه : در وقت فعل و ترك ، قدرت برطرف مى شود . و اقلّ ايشان مى گويند كه : برطرف نمى شود ، ليك فعل يا ترك به آن صادر نمى شود ، بلكه به قدرت سابقه بر آن وقت صادر مى شود ، پس قائل اند به اين كه اللّه تعالى قادر نيست بر اين كه در وقت فعل و ترك ، مانع عقلى از آن فعل يا ترك احداث كند ، و اِلّا در سابق بر آن وقت ، قدرت مناط تكليف و ثواب و عقاب نخواهد بود.
و جوابِ ايشان چنانچه ابن بابويه در كتاب خود در توحيد روايت كرده از امام جعفر صادق عليه السلام اين است كه :
به ايشان مى گوييم كه : آيا بقاى شما و در ياد نگاه داشتنِ شما بعد از وقتى كه آن را وقت قدرت مى شمريد ، در دست شماست يا نه؟
اگر گفتند در دست ماست ، پس براى خود دعوى ربوبيّت كرده اند ، و إلّا از اعتقاد خود برگشته اند ؛ چه در آن وقت ، توانايى ، مناط تكليف و ثواب و عقاب نبوده ۲ .
و مراد به كتاب ، نوشتن ملائكه دست راست و چپ ، طاعت و معصيتِ بندگان راست ؛ يا مراد ، وجوب خلق و تدبير افعال بندگان بر اللّه تعالى است . و استعمال كتاب به معنى وجوب ، محتمل است در آيت سوره بقره: «حَتّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ»۳ به معنى «حَتّى يَبْلُغَ وُجُوبُ التَّرَبُّصِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً آخَرَ مُدَّتِهِ» .
و مراد به أَجَل (به فتح همزه و فتح جيم) تعيين آخرِ مدّت مهلت دادن در طاعت و معصيت است و آن ، روز حساب و جزاى اعمال است ؛ يا به معنى تعيين آخر مدّت افعال عباد است و آن ، وقتى است كه همه فانى و برطرف شوند و غير اللّه تعالى چيزى نماند و بعد ، اعاده كرده مى شوند چنانچه در نهج البلاغه است در خطبه اى كه اوّلش «مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ» است .
النَّقْض (به فتح نون و سكون قاف و ضاد با نقطه) : شكستن . و به صاد بى نقطه : كم كردن . و حاصل هر دو ، يكى است .
يعنى: روايت است از امام جعفر صادق عليه السلام اين كه او گفت كه: نمى شود فعلى از افعال بندگان در معصيت و نه در طاعت مگر به اين هفت خصلت : به مشيّت اللّه تعالى و اراده اللّه تعالى و قَدَر اللّه تعالى و قضاى اللّه تعالى و اذن اللّه تعالى و نوشتن ملائكه و تعيين آخر مدّت ، پس هر كه دعوى كرد اين را كه او قادر مى شود بر شكستن يك خصلت از اين هفت خصلت ، پس به تحقيق منكر شده ربوبيّت اللّه تعالى را.
[وَ رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ، عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللّه ِ وَابْنِ مُسْكَانَ مِثْلَهُ.]