[حديث ] پنجم
۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ ]عَنْ الْفُضَيْلِ۱بْنِ يَسَارٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام يَقُولُ:«شَاءَ وَأَرَادَ، وَلَمْ يُحِبَّ وَلَمْ يَرْضَ؛ شَاءَ أَنْ لَا يَكُونَ شَيْءٌ إِلَا بِعِلْمِهِ، وَأَرَادَ مِثْلَ ذلِكَ، وَلَمْ يُحِبَّ أَنْ يُقَالَ: ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ، وَلَمْ يَرْضَ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ».
شرح: شَاءَ در اوّل ، به تقدير «شَاءَ كُلَّ كائِنٍ» است . و بر اين قياس است أَرَادَ وَلَمْ يُحِبَّ وَلَمْ يَرْضَ ، پس «لَمْ يُحِبَّ ولَمْ يَرْضَ» رفع ايجابِ كلّى است و راجع مى شود به سلبِ جزيى .
«شَاءَ» در «شَاءَ أَنْ لَا يَكُونَ» مبتدا و محكى است . و «أَنْ لَا يَكُونَ» خبر مبتداست . «أَنْ» مخفّفه از مثقّله است . و مفسّره مى تواند بود نزد جمعى كه شرط نكرده اند تقدّم جمله را و آن را در «وَآخِرَ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»۲ مفسّره گرفته اند . و بر هر تقدير ، «لَا يَكُونُ» مرفوع است .
باء در بِعِلْمِهِ براى سببيّت است . و مراد به علم ، چيزى است كه صادر شده باشد از روى علم به مصالح و متفرّعات آن چيز ، خواه فعل باشد و خواه ترك .
وَ أَرَادَ نيز مبتداست . و مِثْل مرفوع و خبرِ مبتداست.
يعنى: روايت است از فضيل بن يسار گفت كه: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام مى گفت كه: اللّه تعالى مشيّت كرده هر واقع را و اراده كرده هر واقع را و دوست نداشته بعضى را و راضى نشده به آن بعض .
معنى «شَاءَ» اين است كه : نمى شود چيزى مگر به دانسته او ؛ به اين معنى كه مى توانست كه كارى كند كه آن چيز نشود ، با وجود اختيار فاعلِ آن چيز . و دانسته نكرد .
و معنى «أَرَادَ» نزديكِ آن است كه در معنى «شَاءَ» مذكور شد ؛ به اين معنى كه ثبوت بر مقتضاى مشيّت است ، چنانچه بيان شد در باب سابق . و دوست نداشته اين را كه گفته شود كه : او ثالثِ ثَلَاثه است ، چنانچه نصارى مى گويند كه : او ذاتى است كه دو صفتِ كائِن فِي نَفْسِهِ دارد؛ يكى: علم . و ديگرى: حيات . و راضى نشده براى بندگان خود كفر را .