53
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
52

شرح: خَمْس ، دلالت مى كند بر اين كه حواسّ خمسِ باطنه كه فلاسفه بنا بر زعم تجرّد نفس ناطقه دعوى مى كنند و به انضمام آنها حواسّ را ده مى شمرند ، باطل است نزد اهل اسلام ، موافق آنچه در حديث آينده است كه : «لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ الْخَمْسِ» .
يعنى : پس گفت امام جعفر صادق عليه السلام كه: اى هشام! چند است حواسّ تو؟ گفت كه: پنج. گفت كه: كدامِ آن پنج ، كوچك تر است؟ گفت كه: مردمكِ ديده .
گفت كه: چند است مقدار مردمكِ ديده؟ گفت كه: مانند يك مرجمك ۱ يا كمتر از آن .
پس گفت او را كه: اى هشام! پس نگاه كن آنچه را كه پيش توست و بالاى توست و خبر ده مرا به آنچه مى بينى .
پس هشام بعد از نگاه گفت كه: مى بينم آسمان و زمين و سراها و كوشك ها ۲ و صحراها و كوه ها و نهرها را.
پس گفت او را امام عليه السلام كه: به درستى كه آن كس كه تواناست كه داخل كند آنچه را كه مى بينى ، در مقدار يك مرجمك يا كمتر از آن ، تواناست كه داخل كند دنيا را در تخم مرغ بر حالى كه كوچك نشود دنيا و بزرگ نشود تخم مرغ .
پس به رو افتاد هشام بر امام عليه السلام ۳ و بوسيد دو دست او را و سرش را و دو پاى او را و گفت كه: بس است مرا اين جواب ، اى فرزند رسول اللّه ! و برگشت سوى منزلش. مرادش اين است كه : دانستم به اين نقض اجمالى ، حلّ شبهه ديصانى را نيز و فهميدم حقيقت جواب را كه به ديصانى بايد گفت .
بدان كه حاصل جواب امام عليه السلام اين است كه : اگر اين احتجاج بر تجرّد نفس ناطقه صحيح باشد ، لازم مى آيد كه مردمكِ ديده ادراك نكند بزرگ تر از مرجمك را ؛ زيرا كه مردمكِ ديده ، جسم است به اتّفاق جميع عقلا ؛ و حال ، آن كه ادراك مى كند ، پس خالى نيست از دو شقّ :
اوّل اين كه : به دخول آسمان مثلاً در مردمك ديده باشد ، بى كوچك شدن آسمان يا بزرگ شدن مردمك ، به قدرت قادرى ، با وجود آن كه محال بالذات است ، پس دخول دنيا در بيضه گو چنين باش.
دوم اين كه : شناختن اجسام چيزها را به سودن و دخول حقيقى چيزها در اجسام نباشد ، بلكه به حالتى باشد كه مانند دخول است و دخول نيست . پس حلّ شبهه ديصانى ظاهر مى شود و مقصود امام عليه السلام اثبات شقّ دوم است ؛ زيرا كه تجويز شقّ اوّل ، مكابره است و ايضاً تداخلِ جسمين محال بالذّات است ، خواه متساوى باشند و خواه متفاوت .
مخفى نماند كه امام عليه السلام تصريح به دو شقّ نكرد ، بنابر احتمال اين كه ديصانى گويد كه : مراد من ادخالِ حقيقى كه محال بالذّات است نيست . و ايضاً نقض به شناختن حيوانات بزرگ تر از خودشان را نكرد ، بنابر اين كه نفىِ نفس مجرّده در آنها مُتَّفقٌ عَلَيه نيست و فخر رازى در كتاب مطالب عاليه قائل به تجرّد شده . ۴
اگر گويى كه: فرق است ميان مادّه نقض و مادّه استدلال ؛ زيرا كه نفس ناطقه مُدرِك بالذّات است ، به خلاف مردمك ديده كه واسطه در ادراك است و مدرك بالذّات نيست و استعمال حاسّه در مردمكِ ديده ، به نوعى از مَجاز است.
گوييم كه: اگر ادراكِ اجسامْ چيزها را به سودنِ اجزا به اجزا باشد ، توسّطِ اجسام ميان مُدرك و چيزها نيز به سودنِ اجزا به اجزا خواهد بود به طريقِ اولى ؛ زيرا كه حواسّ ، جاسوسان و مؤدّيان اند ، پس اگر دوم ممنوع باشد ، اوّل نيز ممنوع است به طريق اولى.
بدان كه بر كلام ارسطو به حسب اين ترجمه مناقشات ديگر نيز وارد است ، مثل اين كه بنابر نفىِ جُزء لا يَتَجَزّى ، جسم را جزء نخست نمى باشد و مثل اين كه منتقض است به حلولِ سطح در جسم ، زيرا كه فرقى نيست ميان ادراك شعورى و ادراك حلولى.

1.«مرجمك» : عدس . فرهنگ دهخدا ، ذيل (مرجم) .

2.«كوشَك» : بناى بلند ، قصر ، بارگاه . فرهنگ دهخدا ، ذيل (كوشك) .

3.مخفى نيست كه ترجمه عبارت «فَأكبّ هشام عليه» به اين عبارت كه مصنّف رحمه الله آن را بيان كرده است ، خيلى متناسب نيست و عبارت «أكبّ على فلان» در لغت عرب ، چنانكه ابن منظور نيز در لسان العرب ، ج ۶ ، ص ۶۹۵ (كبب) آورده است ، به معناى رو آوردن ، مطالبه نمودن ، اقبال كردن و مانند آن مى باشد .

4.ر . ك : المطالب العالية ، ج ۱ ، ص ۱۰ ـ ۱۳ .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64840
صفحه از 612
پرینت  ارسال به