۰.اصل: وَغَدَا عَلَيْهِ الدَّيَصَانِيُّ، فَقَالَ لَهُ: يَا هِشَامُ، إِنِّي جِئْتُكَ مُسَلِّماً، وَلَمْ أَجِئْكَ مُتَقَاضِياً لِلْجَوَابِ . فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ: إِنْ كُنْتَ جِئْتَ مُتَقَاضِياً، فَهَاكَ الْجَوَابَ.
شرح: در اوّل روز فردا بر سر هشام رفت آن زنديق ، پس گفت او را كه: به درستى كه من آمده ام نزد تو سلام كننده و نيامده ام نزد تو ۱ تقاضا كننده براى جواب. پس گفت او را هشام كه: اگر آمده باشى تقاضا كننده ، پس بگير اين جواب را .
مراد اين است كه : جواب را گفت به او.
۰.اصل: فَخَرَجَ الدَّيَصَانِيُّ عَنْهُ حَتّى أَتى بَابَ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، فَاسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ، فَأَذِنَ لَهُ، فَلَمَّا قَعَدَ، قَالَ لَهُ: يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، دُلَّنِي عَلى مَعْبُودِي ، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام :«مَا اسْمُكَ؟» فَخَرَجَ عَنْهُ، وَلَمْ يُخْبِرْهُ بِاسْمِهِ، فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ: كَيْفَ لَمْ تُخْبِرْهُ بِاسْمِكَ؟ قَالَ: لَوْ كُنْتُ قُلْتُ لَهُ: عَبْدُ اللّه ِ، كَانَ يَقُولُ: مَنْ هذَا الَّذِي أَنْتَ لَهُ عَبْدٌ؟ فَقَالُوا لَهُ: عُدْ إِلَيْهِ، وَقُلْ لَهُ: يَدُلَّكَ عَلى مَعْبُودِكَ، وَلَا يَسْأَ لْكَ عَنِ اسْمِكَ.
فَرَجَعَ إِلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ: يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، دُلَّنِي عَلى مَعْبُودِي، وَلَا تَسْأَلْنِي عَنِ اسْمِي .
شرح: يَدُلّكَ و لَا يَسْأَلْكَ مجزوم است ، مثل: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَـرِهِمْوَ يَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ» . ۲ پس لام در اوّل مفتوح و مضموم و مكسور مى تواند بود و در دوم ساكن است .
يعنى: پس بيرون آمد زنديق از نزد هشام تا آن كه آمد به در خانه امام جعفر صادق عليه السلام ؛ چون دانست كه اين جواب حق را كسى غير او نگفته ، پس رخصتِ داخل شدن بر او طلبيد ، پس رخصت داد او را امام . پس وقتى كه در مجلس نشست گفت او را كه: اى جعفر بن محمّد! راهنمايى كن مرا بر كسى كه مستحقِّ آن است كه او را پرستش كنم. پس گفت او را امام عليه السلام كه: چيست نام تو؟
مراد اين است كه تو نيز مى دانى و منكر مى شوى .
پس بيرون رفت زنديق و خبر نداد امام را به نام خود . پس گفتند او را مصاحبانش كه: چگونه خبر ندادى او را به نامت؟ گفت: اگر مى گفتم او را كه : عبد اللّه ، مى گفت كه : كيست اين اللّه كه تو او را بنده اى؟
پس گفتند او را كه: برگرد سوى او و بگو او را كه راهنمايى كند تو را بر معبود تو و نپرسد تو را از نام تو. پس برگشت سوى او ، پس گفت او را كه: اى جعفر بن محمّد! راهنمايى كن مرا بر معبود من و مپرس مرا از نام من. مرادش اين است كه اكتفا به دعوىِ دانستنِ من مكن و دليل عَلى حِدِه بگو .