شرح: روايت كرد على بن ابراهيم از محمّد بن عيسى ، از يونس ، از بَكّار (به فتح باء يك نقطه و تشديد كاف و راء بى نقطه) ابن كُرْدُم (به ضمّ كاف و سكون راء بى نقطه و ضمّ دال بى نقطه) از مفضّل بن عمر و عبد المؤمن انصارى ، از امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: گفت اللّه ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ كه: من آن مستحقّ عبادت معروفم ، نيست مستحقّ عبادتى مگر من ؛ تدبير كننده خير و شرّم ، پس خوشى براى كسى كه جارى ساختم بر دو دستِ او خير را و واى براى كسى كه جارى ساختم بر دو دستِ او شرّ را و واى براى كسى كه گويد كه : چگونه است اين؟
۰.اصل: قَالَ يُونُسُ: يَعْنِي مَنْ يُنْكِرُ هذَا الْأَمْرَ بِتَفَقُّهٍ فِيهِ.
شرح: قَالَ يُونُسُ ، كلام محمّد بن عيسى است .
بِتَفَقُّهٍ (به باء يك نقطه) حرف جرّ است و متعلّق است به يُنْكِرُ . و تفقّه . مصدر باب تفعّل است براى تكلّف ، به معنى دعوى دانش بى آن كه دانش باشد . و در بعضِ نسخ ، به صيغه مضارع غايب است و بنابراين حال ، فاعل «يُنْكِرُ» است . و حاصل هر دو ، يكى است . و ذكر آن براى اين است كه كسى انكار را حمل بر نشناختنِ محض نكند ؛ چه مراد اين جا ، ابطال است.
يعنى: گفت يونس كه: مى خواهد اللّه تعالى به مَنْ يَقُولُ : كَيْفَ هذَا؟ كسى را كه منكر شود اين را كه اللّه تعالى خالقِ خير و شرّ است به دعوى دانش در آن مسئله ، يا بر حالى كه دعوى دانش كند در آن مسئله .
بدان كه فكر كنندگان در اين مسئله سه قسم اند :
اوّل : جمعى كه در ذهن ايشان ، محض وسوسه مى افتد كه حقيقت اين كار چگونه باشد؟ و اين جمع مردود نيستند ، چنانچه مذكور است در «كِتَابُ الرَّوْضَةِ» اندكى پيش از «حَدِيثُ آدَمَ مَعَ الشَّجَرَةِ» : «ثَلَاثَةٌ لَمْ يَنْجُ مِنْهَا نَبِيٌّ فَمَنْ دُونَهُ : التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ ، وَالطِّيَرَةُ ، وَالْحَسَدُ ، إِلَا أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ» ۱ : سه چيز است كه نجات نيافته از آنها هيچ پيغمبر ، پس كسى كه پايين تر از پيغمبر است از اوصيا و مؤمنان : يكى فكر در وسوسه در خالق بودنِ اللّه تعالى خير و شرّ را . ديگرى فال بد . ديگرى حسد بر مردمان . اين قدر هست كه مؤمن ، كار نمى فرمايد حسد خود را و از آن اثرى ظاهر نمى شود.
دوم : جمعى كه تفحّص اين كار بسيار مى كنند و اظهار مى كنند كه اين كار چگونه است . و اين قسم اگر اعتراف به جهل خود و عجز از ادراكِ مكنون سرّ قدر مى كنند ، مقبول اند ، موافق آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّةِ» در حديث ششمِ باب شصت و پنجم كه «بَابُ الْاءِشَارَةِ وَالنَّصِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ عليهماالسلام» است كه: «كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هذَا الْأَمْرِ ، فَأَبَى اللّهُ إِلَا إِخْفَاءَهُ» ۲ و اگر دعوىِ اطّلاع بر آن سر مى كنند ، مردودند ، موافق روايت ابن بابويه در كتاب توحيد خود در «بَابُ الْقَضَاءِ وَالْقَدَرِ» از امير المؤمنين عليه السلام كه گفت: «أَلَا إِنَّ الْقَدَرَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللّهِ ـ تا قول او كه : ـ فَمَنْ تَطَّلَعَ عَلَيْهَا فَقَدْ ضَادَّ اللّهَ» . ۳
و حاصل آن اين است كه : در تحت درياى خلقِ خير و شرّ ، آفتاب تابان حكمت الهى هست كه غير اللّه تعالى آن را نمى داند ، پس هر كه دعوى اطّلاع بر آن كند ، همچشمى با اللّه تعالى كرده.
سوم : جمعى كه انكار مى كنند اين را كه اللّه تعالى خالق خير و شرّ است ، مثل معتزله ؛ و ايشان مردودند البتّه .
و مراد يونس اين است كه : اين حديث ، مخصوص ايشان است .