باب سى ام
اصل : بَابُ الْجَبْرِ وَالْقَدَرِ وَالْأَمْرِ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ
شرح: چون فارغ شد از ابوابى كه بعضِ آنها براى ابطال مذهب بعض اهل جبر بود ، مثل «بَابُ الاِبْتِلَاءِ وَالاِخْتِبَارِ» و بعضِ ديگر براى ابطال مذهب بعضِ اهل قَدَر (به فتح قاف و فتح دال) بود ، مثل دو باب پيش از آن و دو باب بعد از آن ، شروع كرد در اين باب براى ابطال جميع مذاهب اهل جبر و ابطال جميع مذاهب اهل قدر و اثبات واسطه ميان جبر و قدر.
بدان كه اصولِ مذاهب در افعال بندگان سه است :
مذهب اوّل : جبر . و آن ، مذهب سه طايفه است؛ طايفه اوّل: تابعان جَهم بن صفوان تِرمدى (به كسر تاء دو نقطه در بالا و سكون راء بى نقطه و كسر ميم و دال بى نقطه) كه مى گويند : فرقى نيست ميان حركت رعشه ۱ و حركت مشى ؛ و جميعِ حركات بندگان از قبيل حركت برگ در درختان است كه اصلاً غير اللّه تعالى را در آن قدرتى و اختيارى نيست . و اين ، مكابره صريح است.
طايفه دوم : اشاعره كه مى گويند : فاعل افعال بندگان اللّه تعالى است و بس . و فرق ميان حركت رعشه و حركت مشى اين است كه بنده را در حركت رعشه قدرت نيست اصلاً و در حركت مشى قدرت هست ، امّا به قدرت بنده صادر نمى شود ، بلكه چون قدرت اللّه تعالى اقوى از قدرت بنده است ، به قدرت اللّه تعالى صادر مى شود ، امّا به حيثيّتى است كه اگر بر فرض محال ، اللّه تعالى قادرِ اقوى نمى بود ، به قدرت بنده صادر مى شد . و به اين اعتبار آن را مكسوبِ بندگان مى نامند و حركت رعشه را مكسوب نمى نامند .
طايفه سوم : تابعان يهود و فلاسفه كه مى گويند : تخلّف معلول از علّت تامّه محال است ، پس هر فعلى واجب است نظر به علّت تامّه آن . و آن وجوب را وجوبِ سابق مى نامند . و چون سلسله علّت تامّه ، منتهى به واجبِ بِالذّات مى شود ، واجبِ بالذات را و جميع فاعلين را مجبور مى شمرند ، اگر چه براى دفع فضيحت ، نام اختيار و قدرت به محضِ لفظ مى گويند . و بنابر مذاهب اين سه طايفه جبريّه ، حسن و قبح افعال ، عقلى نمى تواند بود.
مذهب دوم : قَدَر . و آن ، مذهب متعزله و تابعانِ ايشان است كه قائل اند به دو تفويض؛ اوّل اين كه : افعال بندگان در تحت مشيّت و اراده و قدر و قضا نيست . دوم اين كه : افعال بندگان در تحت اذن الهى نيست . و بيان آن دو تفويض كه هر كدام ، باعث قسمى از استقلال بنده در قدرت است ، با ابطال آنها شد در باب بيست و پنجم .
و معتزله بنابر تفويض اوّل مى گويند : افعال بندگان ، در تحت توفيق و خذلانِ اللّه تعالى نيست. و بيانِ آن با ابطالِ آن شد در باب بيست و هشتم و بيست و نهم ، و معتزله را «قدريّه» مى نامند ، به اعتبار اين كه جميع قدر ـ به معنى تدبير در افعال خود ـ را به خود نسبت مى دهند ، چون منكر قدر اللّه تعالى در آن افعال شده اند .
مذهب سوم : أمرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْن ؛ به معنى واسطه ميان جبر و قدر . و آن ، مذهب شيعه اماميّه است كه قائل اند به بطلان جبر و به بطلان قدر .
و از عجايب اين كه جمعى ، تابع فلاسفه شده اند در استحالتِ تخلّف معلول از علّت تامّه و تابع معتزله نيز شده اند در وجوبِ هر لطف بر اللّه تعالى كه مستلزمِ قسم اوّلِ تفويض و استقلال در قدرت است . و در تقدّم قدرت بنده بر وقت فعل كه مستلزم قسم دوم تفويض و استقلال است ، پس اين جمع ، هم اهل جبرند و هم اهل قدر و به اعتقاد خود واسطه اند .
در اين باب ، چهارده حديث است .