۰.اصل:«فَقَالَ لَهُ الشَّيْخُ: عِنْدَ اللّه ِ أَحْتَسِبُ عَنَائِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَالَ لَهُ: مَهْ يَا شَيْخُ، فَوَ اللّه ِ، لَقَدْ عَظَّمَ اللّه ُ لَكُمُ الْأَجْرَ فِي مَسِيرِكُمْ وَأَنْتُمْ سَائِرُونَ، وَفِي مُقَامِكُمْ وَأَنْتُمْ مُقِيمُونَ، وَفِي مُنْصَرَفِكُمْ وَأَنْتُمْ مُنْصَرِفُونَ، وَلَمْ تَكُونُوا فِي شَيْءٍ مِنْ حَالَاتِكُمْ مُكْرَهِينَ، وَلَا إِلَيْهِ مُضْطَرِّينَ» .
شرح: الاِحْتِسَاب : به آخرت انداختنِ طلبِ عوض يا مزد عمل خود .
الْعَنَاء (به فتح عين بى نقطه و نون و الف ممدوده) : تعب .
عِنْدَ اللّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِي ، بر دو وجه مستعمل مى شود؛ اوّل: طلب مزد عمل يا عوضِ آزار در آخرت . دوم: محض اظهار ملالت از چيزى كه شده باشد . و در اين جا ، هر دو مناسب است ؛ زيرا كه مرادش اين است كه : آن عمل ها چون به جبر بوده ، ثوابى ندارد ، شايد عوضى داشته باشد ، مثل بيمارى و ساير آزارهاى بى اختيار اين كس ، يا مرادش عوضِ آزارى است كه از شنيدن اين جواب به هم رسيده ، يا مرادش محضِ اظهار ملالت است .
مَهْ به معنى «مگو» آمده و به معنى «مكن» آمده . و اين جا ، هر دو مناسب است ؛ چه قول ، قسمى از فعل است .
فاء در فَوَاللّهِ براى بيان است ؛ چون شيخ ، توهّم جبر كرده از اين كه هر چيز به قضا و قدر است .
و اهل جبر اين جا ، دو قسم اند ؛ جمعى از ايشان مى گويند : فاعل افعالِ عباد ، اللّه تعالى است ، نه عباد ، مثل جهم بن صفوان و اَشاعره . و جمعى ديگر از ايشان مى گويند : فاعل ماييم ، امّا به واسطه امتناع تخلّف معلول از علّت تامّه ، مُكرَه و مضطرّيم به آن افعال . و بر هر تقدير ، استحقاق ثواب و عقاب ، بلكه نوازش و سرزنش ، باطل مى شود.
امير المؤمنين عليه السلام ، ابطالِ هر دو قسم جبر كرد . و اشارت به بطلان قسم اوّل كرد كه گفت كه: وَأَنْتُمُ سَائِرُونَ و گفت كه: وَأَنْتُمْ مُقِيمُونَ و گفت كه: وَأَنْتُمْ مُنْصَرِفُونَ . و اشارت به بطلان قسم دوم كرد كه گفت كه: وَلَمْ تَكُونُوا تا آخر .
فرق ميان اكراه و اضطرار ، به شدّت و ضعف مى باشد ، نظير فرق ميان جبر و اكراه كه مى آيد در «كِتَابُ الْأَيْمَانِ وَالنُّذُورِ وَالْكَفَّارَاتِ» در حديث شانزدهمِ «بَابُ مَا لَا يَلْزِمُ مِنَ الْأَيْمَانِ وَالنُّذُورِ» كه باب هشتم است كه: «قَالَ : الْجَبْرُ مِنَ السُّلْطَانِ ، وَيَكُونُ الْاءِكْرَاهُ مِنَ الزَّوْجَةِ وَالْأُمِّ وَالْأَبِ» . ۱
پس اگر اضطرار ، اَشدّ است ، موافق آنچه گذشت در حديث اوّلِ باب اوّل كه : «والذي اضطرهما احكم منهما و أكْبَر» ؛ اين كلام جارى بر عادت عرب خواهد بود كه نفىِ اَدنى پيش از نفىِ اَعلى مى كنند ، مثل آيت سوره يونس و سبأ: «وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَلَا أَكْبَرَ» . ۲ و اگر اِكراه ، اَشدّ است ، اين كلام جارى بر مقتضاى ترقّى است.
يعنى: پس گفت او را آن پيرمرد كه : نزد اللّه تعالى حساب مى كنم عوضِ آزار خود را اى امير المؤمنين ، پس گفت او را كه: مگو اى پيرمرد ؛ چه به خدا قسم كه هر آينه به تحقيق بزرگ كرده اللّه تعالى براى شما ثواب را و اكتفا به عوضِ آزار نكرده در رفتنِ شما و شما فاعلِ رفتنيد نه ديگرى . و در ايستادنِ شما در برابر دشمن و شما فاعلِ ايستادنيد نه ديگرى . و در برگشتنِ شما به مركز خود و شما فاعل برگشتنيد نه ديگرى . و نبوديد در چيزى از افعال خود ، فاعلانِ موجِب و نه سوى آن چيز از افعال خود ، مضطرّان .