[حديث ] هفتم
۰.اصل: [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسى ]عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ، قَالَ: كَانَ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَتَكَلَّمُ بِالْقَدَرِ۱وَالنَّاسُ مُجْتَمِعُونَ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا هذَا، أَسْأَلُكَ؟ قَالَ: سَلْ ، قُلْتُ: يَكُونُ فِي مُلْكِ اللّه ِ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ مَا لَا يُرِيدُ؟ قَالَ: فَأَطْرَقَ طَوِيلاً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ ، فَقَالَ: يَا هذَا، لَئِنْ قُلْتُ: إِنَّهُ يَكُونُ فِي مُلْكِهِ مَا لَا يُرِيدُ، إِنَّهُ لَمَقْهُورٌ، وَلَئِنْ قُلْتُ: لَا يَكُونُ فِي مُلْكِهِ إِلَا مَا يُرِيدُ، أَقْرَرْتُ لَكَ بِالْمَعَاصِي، قَالَ: فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : سَأَلْتُ هذَا الْقَدَرِيَّ، فَكَانَ مِنْ جَوَابِهِ كَذَا وَكَذَا، فَقَالَ:«لِنَفْسِهِ نَظَرَ، أَمَا لَوْ قَالَ غَيْرَ مَا قَالَ، لَهَلَكَ».
شرح: روايت است از اسماعيل بن جابر گفت كه: بود در مسجد مدينه ، مردى كه سخن مى گفت به تفويضِ اوّلِ معتزله و مردمان جمع بودند . گفت كه: پس گفتم كه: اى مرد حاضر! آيا پرسم تو را از چيزى كه مى خواهم؟
گفت كه: بپرس.
گفتم كه: مى باشد در مملكت اللّه تعالى چيزى كه نخواهد؟
گفت كه: پس آن مرد ، سر در پيش افكند زمانى دراز ، بعد از آن سر برداشت ، متوجّه من شد ، پس گفت كه: اى مرد حاضر! هر آينه اگر گويم كه : مى باشد در مملكت اللّه تعالى چيزى كه نمى خواهد ، به درستى كه او هر آيينه مغلوب خواهد بود . و اگر گويم كه : نمى باشد در مملكت او مگر چيزى كه مى خواهد ، اقرار كرده خواهم بود براى تو به اين كه گناهان نيز به خواست اوست ؛ به اين معنى كه اقرار كرده خواهم بود به خلاف مذهب خود .
اسماعيل گفت كه: پس گفتم امام جعفر صادق عليه السلام را كه: پرسيدم اين قَدَرى را ، پس بود جواب او چنين و چنين . پس گفت كه: براى خود فكرى كرده كه اقرار به خلافِ مذهب خود كرده در پرده ؛ آگاه باش ، اگر مى گفت غير آنچه گفته ، هر آينه داخل جهنّم مى شد .