65
صافي در شرح کافي ج2

شرح: الْخِلَاف (به كسر خاء با نقطه ، مصدر باب مُفاعلة) اين كه ميان چيزى و ديگرى اسم جامد محض مشترك نباشد . المَعْنى (به فتح ميم و فتح نون) : مقصد ؛ و مراد اينجا ذاتى است كه تصوّر كرده شده باشد به وَجْهٍ .
غَيْر در اينجا به معنى «إلّا» است و استثنا منقطع است .
لَا جِسْمٌ مرفوع است و خبر «أنّ» است . لَا يُحَسُّ (به حاء بى نقطه و تشديد سين بى نقطه) به صيغه مجهولِ باب «نَصَرَ» است . و فعل دوم به جيم است موافق آنچه مى آيد در حديث دوّمِ «بابُ النِّسْبَة» كه باب هفتم است كه : «غَيْرُ مَحْسُوسٍ وَلَا مَجْسُوسٍ» . ۱
يعنى: زنديق گفت كه: پس چيست حقيقت آن مدبّر؟ امام عليه السلام در بيان آن كه حقيقت او معلوم غير خودش نيست ، گفت كه: او چيزى است كه با بيگانگىِ چيزهاى غير آن است . برمى گردانم حاصل سخن خود را كه «شَيْءٌ بِخِلَافِ الاْ ?شْيَاءِ» باشد سوى اقرار به هستىِ ذاتى كه جميع اسماى آن ـ كه در اذهان خلايق است ـ غير آن است و سوى اين كه آن معنى چيزى است به حقيقتِ چيز بودن كه همه كس مى فهمد و مشترك است ميان هر چيز ، نه مَجاز ، چنانچه جمعى خيال كرده اند كه لفظ «كائن» و «شى ء» در اللّه تعالى مَجاز است ؛ و نه به معنى ديگر غير متعارف ، چنانچه جمعى ديگر خيال كرده اند كه لفظ «كائن» و «شى ء» مشتركِ لفظى است ميان او و ممكنات ، ليك او جسمِ ميانْ پُر نيست ، چنانچه جمعى خيال كرده اند كه او چون بلور است . و بدن مَجوف نيست ، چنانچه جمعى خيال كرده اند كه او بدن بر هيئت جوان خوش اندامِ سى ساله است . و معلوم نمى شود كنه ذات او به چشم و گوش و مانند آنها و معلوم نمى شود كنه ذات او به فكر و دريافته نمى شود شخص او به حواسّ پنج گانه كه باصره و سامعه و شامّه و ذائقه و لامسه باشد .
بيان حاصلِ آن چه در مستثناى منقطع گفتيم اين كه : درنمى يابد او را خاطرهاى دلها ؛ چه دريافتن ، متعلّق به چيزى مى شود كه اسم جامدِ محض داشته باشد و آن اسمش معلوم باشد و او چيزى است كه ناقص نمى كند او را روزگارها ؛ چه او جزء ندارد اصلاً ـ نه در خارج و نه در ذهن ـ و تغيير نمى دهد او را زمان ها ؛ چه او چگونگى ندارد اصلاً .
مخفى نماند كه از اين تقرير ظاهر مى شود كه عطف «وَلَا تَنْقُصُهُ» تا آخر ، بر «بِخِلاَفِ الْأَشْيَاءِ» بهتر است از عطف آن بر «لَا تُدْرِكُهُ» ؛ چه آن داخل در حاصلِ آن چه در مستثناى منقطع است نيست .
و تتمّه اين حديث مى آيد در حديث ششمِ باب دوم و حديث ششمِ باب چهاردهم .

1.الكافي ، ج ۱ ، ص ۹۱ ، ح ۲ .


صافي در شرح کافي ج2
64

۰.اصل: قَالَ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ:«شَيْءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ؛ أَرْجِعُ ۱ بِقَوْلِي إِلى إِثْبَاتِ مَعْنىً، وَأَنَّهُ شَيْءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ ، غَيْرَ أَنَّهُ لَا جِسْمٌ وَلَا صُورَةٌ، وَلَا يُحَسُّ وَلَا يُجَسُّ، وَلَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ الْخَمْسِ، لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ، وَلَا تَنْقُصُهُ الدُّهُورُ، وَلَا تُغَيِّرُهُ الْأَزْمَانُ».

1.لازم به ذكر است كه ضبط اين كلمه ، به صيغه امر نيز امكان پذير مى باشد .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 53285
صفحه از 612
پرینت  ارسال به