73
صافي در شرح کافي ج2

[حديث] سوم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنْ يُونُسَ] عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ رَفَعَهُ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ : قَالَ:«إِنَّ اللّه َ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ، وَخَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْهُ، وَكُلُّ مَا وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ «شَيْءٍ» فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَا خَلَا اللّه َ».

شرح: الْخِلْو (به كسر خاء با نقطه و سكون لام) : خالى . الْخَلْق (به فتح خاء با نقطه و سكون لام) : آفريده شده .
يعنى: روايت است از اَبُو المَغْراء (به فتح ميم و سكون غين با نقطه و راء بى نقطه و الف ممدوده) بالا برد سند روايت را از امام محمّد باقر عليه السلام ، راوى گفت كه: امام گفت كه: به درستى كه اللّه تعالى خالى است از مخلوقات خود ؛ به اين معنى كه اللّه تعالى را ذهنى نمى باشد كه مخلوق در آن درآيد و محلّ عوارض نيز نيست . و مخلوقات او خالى اند از او ؛ به اين معنى كه ذات او معقول كسى نمى شود و او حلول در چيزى نمى كند و هر چه فرو آمد بر او نام شى ء ، پس او حادث و آفريده شده است غيرِ ذات اللّه تعالى ، خواه آن شى ء در خارج كائن باشد و خواه در ذهن.


صافي در شرح کافي ج2
72

[حديث] دوم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، قَالَ: ]سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِي عليه السلام : يَجُوزُ أَنْ يُقَالَ لِلّهِ : إِنَّهُ شَيْءٌ؟
قَالَ:
«نَعَمْ، يُخْرِجُهُ مِنَ الْحَدَّيْنِ: حَدِّ التَّعْطِيلِ، وَحَدِّ التَّشْبِيهِ» .

شرح: يُخْرِجُهُ (به خاء با نقطه و راء بى نقطه و جيم) به صيغه مضارع غايب معلوم بابِ «إفْعال» است و جمله حاليّه است . و ضمير مستتر ، راجع به قائل است و ضمير بارز ، راجع به «شَيء» است .
الْحَدّ (به فتح حاء بى نقطه و تشديد دال بى نقطه) : طرف اضافه . «حَدّ» هر دو جا بيانيّه است .
التَّعْطِيل : خالى كردنْ كسى را از سلاح ، يا از زيور . و مراد اين جا خالى شمردنِ مفهوم است از فرد حقيقى كه موجود در خارج باشد ، مثل قول كسى كه مى گويد كه : استعمال عالم و قادر و مانند آنها در اللّه تعالى ، به معنىِ علمِ قائم به نفسِ خود و قدرت قائم به نفسِ خود و مانند آنهاست و مى گويد كه : اين ، مَجاز لغوى نيست ؛ زيرا كه عالِم ـ مثلاً ـ در لغت به معنى «مَا قَامَ بِهِ الْعِلْمُ است» ، اعمّ از قيام حقيقى و قيام مَجازى ؛ و قيام علم به نفسِ خود ، اگر چه قيام حقيقى نيست ، امّا قيام مجازى هست و مجازى بودن قيام علم به چيزى ، مستلزم اين نيست كه استعمال عالم در آن چيز ، مَجازِ لغوى شود .
مخفى نماند كه اين تعطيل است ؛ زيرا كه عالِم ـ مثلاً ـ مشتقّ است و هر مشتقّ ، خارج است از فرد حقيقى خود . و علم ، جامدِ محض است و هر جامد محض ، ذاتىِ فرد حقيقى خود است ، پس آن شى ء ذهنى و «لَا شَيْء» در خارج و محض اسمِ بى مسمّى خواهد بود ، چنانچه در ممتنع و «لا شَيء» و لا مفهوم است از مفهوماتى كه فرد حقيقى ندارد .
و بيان اين كه «اللّه » و ساير اسماى الهى ـ كه معلوم بندگان است ـ مشتقّات است ، مى آيد در «بابُ مَعَاني الْأَسْمَاءِ وَاشْتِقَاقِهَا» .
و از آنچه گفتيم ظاهر مى شود كه : تعطيل چيزى ، نفى آن چيز است در خارج ، چنانچه مذكور مى شود در حديث ششمِ اين باب در سه جا :
اوّل : «إِذْ كَانَ النَّفْيُ هُوَ الْاءِبْطَالَ وَالْعَدَمَ» .
دوم : «إِذْ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ النَّفْيِ وَالْاءِثْبَاتِ مَنْزِلَةٌ» .
سوم : لِأَنَّ مَنْ نَفَاهُ فَقَدْ أَنْكَرَهُ ، وَدَفَعَ رُبُوبِيَّتَهُ ، وَأَبْطَلَهُ» .
التَّشْبِيه : مانند شمردن . و مراد اين جا ، مانند شمردنِ چيزى به ديگرى است در اسمى كه جامدِ محض است ، مثل جسم و بلور .
يعنى : پرسيده شد امام محمّد تقى عليه السلام كه: آيا جايز است كه گفته شود براى اللّه تعالى كه چيزى است؟
گفت كه: آرى ، جايز است بر حالى كه قائل ۱ ، اخراج كند آن شى ء را از دو طرف ؛ اوّل : طرف تعطيل ، كه افراط است در جدا كردنِ آن شى ء از غير آن ، مثل بندگان . دوم : طرف تشبيه ، كه تفريط است در آن جدا كردن .

1.گوينده .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65381
صفحه از 612
پرینت  ارسال به