225
گزيده دانشنامه امام حسين عليه السلام

پس هر كس اين نوشته بر او خوانده شد و آن را پذيرفت و به اطاعت از فرمان روايش يزيد بن معاويه شتافت ، آفرين و صد آفرين به او ! و هر كس كه از آن سرپيچى كرد و امتناع ورزيد ، گردنش زده شود . اين حكم ، هميشگى است تا حق به اهلش باز گردد . و سلام بر آن كس كه اين نوشته بر او خوانده شود و آن را بپذيرد ! ۱

3 / 4

سخن حسن بصرى در باره جانشينى يزيد

۲۱۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از حسن بَصْرى ـ: چهار گناه در معاويه بود كه اگر تنها يكى از آنها در او بود ، هلاكش مى كرد : [اوّل :] با يارىِ نابخردان ، بر اين امّت، مسلّط شد و خلافت را بدون مشورت با امّت و به زور ، غصب كرد ، در حالى كه بازماندگان صحابه و فضيلتمندان ، در ميان آن بودند . [دوم : ]پسر مست و خُمار خود را جانشين خود كرد ؛ پسرى كه ابريشم مى پوشيد و تُنبك مى زد . [سوم :] زياد [بن سُميّه] را به پدرش [ابو سفيانْ] ملحق كرد ، با آن كه پيامبر خدا فرموده بود : «فرزند ، متعلّق به بسترِ خانواده است و براى زناكار ، سنگ است» . و [چهارم :] حُجر [بن عَدى ]را كُشت . واى بر او از

1.دَعا مُعاوِيَةُ بِالضَّحّاكِ بنِ قَيسٍ ومُسلِمِ بنِ عُقبَةَ ، فَقالَ لَهُما : أخرِجا ما في وِسادَتي ، فَأَخرَجا كِتابا كَتَبَ فيهِ مُعاوِيَةُ بِخَطِّهِ قَبلَ ذلِكَ : بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، هذا ما عَهِدَهُ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ أميرُ المُؤمِنينَ إلَى ابنِهِ يَزيدَ ، أنَّهُ قَد بايَعَهُ وعَهِدَ إلَيهِ ، وجَعَلَ لَهُ الخِلافَةَ مِن بَعدِهِ ، وأمَرَهُ بِالرَّعِيَّةِ وَالقِيامِ بِهِم وَالإِحسانِ إلَيهِم ، وقَد سَمّاهُ «أميرَ المُؤمِنينَ» ، وأمَرَهُ أن يَسيرَ بِسيرَةِ أهلِ العَدلِ وَالإِنصافِ ، وأن يُعاقِبَ عَلَى الجُرمِ ، ويُجازِيَ عَلَى الإِحسانِ ، وأن يَحفَظَ هذَا الحَيَّ مِن قُرَيشٍ خاصَّةً ، وأن يُبعِدَ قاتِلِي الأَحِبَّةِ ، وأن يُقَدِّمَ بَني اُمَيَّةَ وآلَ عَبدِ شَمسٍ عَلى بَني هاشِمٍ ، وأن يُقَدِّمَ آلَ المَظلومِ المَقتولِ أميرِ المُؤمِنينَ عُثمانَ بنِ عَفّانَ عَلى آلِ أبي تُرابٍ وذُرِّيَّتِهِ . فَمَن قُرِئَ عَلَيهِ هذَا الكِتابُ وقَبِلَهُ حَقَّ قَبولِهِ وبادَرَ إلى طاعَةِ أميرِهِ يَزيدِ بنِ مُعاوِيَةَ ، فَمَرحَبا بِهِ وأهلاً ، ومَن تَأَبّى عَلَيهِ وَامتَنَعَ ، فَضَربَ الرِّقابِ أبَدا حَتّى يَرجِعَ الحَقُّ إلى أهلِهِ ، وَالسَّلامُ عَلى مَن قُرِئَ عَلَيهِ وقَبِلَ كِتابي هذا (الفتوح : ج ۴ ص ۳۴۷) .


گزيده دانشنامه امام حسين عليه السلام
224

مى خواهم براى مردى عقد خلافت ببندم كه مايه انسجام شما باشد و من هم ، مانند يكى از شمايم (نظر خود را تحميل نمى كنم) .
مردم بر عبد الرحمان بن خالد بن وليد ، اتّفاق كردند . اين بر معاويه گران آمد ؛ امّا آن را در درون خود پنهان داشت . سپس، هنگامى كه عبد الرحمان بيمار شد ، ابن اُثال نصرانى نزد او آمد و به وى سم نوشاند و او مُرد . گفته شده كه معاويه براى اين كار ، به ابن اُثال فرمان داد . ۱

3 / 3

متن نوشته معاويه براى جانشين كردن يزيد

۲۰۹.الفتوح :معاويه ، ضحّاك بن قيس و مسلم بن عَقَبه را فرا خواند و به آن دو گفت : آنچه را در بالش من است ، بيرون بياوريد .
آن دو ، نوشته اى را بيرون آوردند كه معاويه ، پيش تر به خطّ خودش در آن نوشته بود : بسم اللّه الرحمن الرحيم . اين ، عهدى است كه معاوية بن ابى سفيان ، امير مؤمنان ، براى پسرش يزيد مى نويسد و با او بيعت مى كند و سفارش كارها را به او كرده و خلافت را پس از خود ، براى وى قرار داده است و او را به مراقبت از رعايا و قيام به كارهايشان و نيكى به آنان ، فرمان داده و او را «امير مؤمنان» ناميده و به او دستور داده است كه به شيوه دادگران و منصفان رفتار كند . بر جنايت ، كيفر كند و بر نيكى ، پاداش دهد . اين تيره از قريش را بخصوص حفظ كند و قاتلان دوستان را برانَد و بنى اميّه و خاندان عبد شمس را بر بنى هاشم ، مقدّم بدارد و خاندان مظلوم مقتول ، امير مؤمنان ، عثمان بن عفّان را بر خاندان ابو تراب و فرزندانش ، پيش اندازد .

1.قيل : لَمّا أرادَ مُعاوِيَةُ البَيعَةَ لِيَزيدَ ابنِهِ ، خَطَبَ أهلَ الشّامِ فَقالَ : يا أهلَ الشّامِ ! كَبِرَت سِنّي وقَرُبَ أجَلي ، وقَد أرَدتُ أن أعقِدَ لِرَجُلٍ يَكونُ نِظاما لَكُم ، وإنَّما أنَا رَجُلٌ مِنكُم . فَأَصفَقوا عَلَى الرِّضا بِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ خالِدِ بنِ الوَليدِ ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلى مُعاوِيَةَ ، وأسَرَّها في نَفسِهِ . ثُمَّ إنَّ عَبدَ الرَّحمنِ مَرِضَ ، فَدَخَلَ عَلَيهِ ابنُ اُثالَ النَّصرانِيُّ ، فَسَقاهُ سَمّا فَماتَ ، فَقيلَ : إنَّ مُعاوِيَةَ أمَرَهُ بِذلِكَ (اُسد الغابة : ج ۳ ص ۴۳۶) .

  • نام منبع :
    گزيده دانشنامه امام حسين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    با همکاری: طباطبایی نژاد، سید محمود ؛ سید طبایی، سید روح الله ؛ تلخیص : خوش نصیب، مرتضی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 314612
صفحه از 1036
پرینت  ارسال به