اين آب ، قطره اى نخواهى نوشيد تا از آب هاى داغ در آتش جهنّم بچشى.
پسر عقيل به وى گفت: واى بر تو! ...
همچنين سعيد بن مُدرِك بن عُماره برايم نقل كرد كه: عُمارة بن عُقبه ، غلامى را به نام قيس صدا كرد و او كوزه اى كه بر آن پارچه اى بود ، به همراه ظرفى آورد و در آن ، آب ريخت و به مسلم نوشاند. هر گاه مسلم آب مى نوشيد ، ظرفْ پر از خون مى شد . وقتى براى بار سوم، ظرف را پر از آب كرد و خواست بنوشد ، دندان هاى جلويش در ظرف افتاد . آن گاه گفت: ستايش ، خدا را ! اگر اين آب ، روزىِ من بود ، آن را مى نوشيدم ! ۱
4 / 31
وصيّت هاى مسلم بن عقيل
۳۲۵.أنساب الأشراف :مسلم بن عقيل را نزد ابن زياد آوردند . ابن اشعث به وى امان داده بود ؛ ولى [عبيد اللّه ]امانش را نپذيرفت . وقتى مسلم در برابر ابن زياد ايستاد ، به همنشين هاى عبيد اللّه نگاه كرد . آن گاه به عمر بن سعد بن ابى وقّاص گفت: ميان من و تو ، خويشاوندى است و تو آن را مى دانى . برخيز تا به تو وصيّت كنم .
عمر بن سعد ، امتناع كرد. ابن زياد به وى گفت: برخيز و نزد عموزاده ات برو.
عمر بن سعد برخاست. مسلم گفت: از هنگامى كه به كوفه وارد شده ام ، هفتصد