مؤلّف ، گاه به نقد برخى گزارش ها پرداخته ؛ امّا نقل بدون داورىِ مطالب از كتاب هاى ضعيف نيز در آن، كم نيست .
گفتنى است بر همين اساس ، اعتبار نفس المهموم و بحار الأنوار بيشتر است ؛ زيرا بسيارى از گزارش هاى آنها قابل قبول و مستند به كتب كهن و معتبرند.
نتيجه سخن ، اين كه تنها به دليل وجود يك گزارش تاريخى در كتاب هاى معاصر، هر چند مشهور و مورد توجّه ، نمى توان آن را داراى سند قابل اتّكاى تاريخى دانست و به استناد آن، مطلبى را به اهل بيت عليهم السلام نسبت داد ؛ بلكه بايد منبع آن نيز معلوم و سنجيده گردد و اگر منبع آن ضعيف بود يا اساسا منبعى براى آن يافت نشد، از دايره اعتماد، خارج مى شود. همين نكته در باره نقل هاى شفاهى نيز جارى است؛ چرا كه حتى اگر گوينده سخنْ انسان بزرگى باشد ـ با توجّه به فاصله زمانى بسيار زياد با روزگار اهل بيت عليهم السلام و تجربه راه يافتن خطاهاى بسيار به نقل هاى شفاهى ـ ، اعتماد كردن به چنين نقل هايى، بر خلاف سيره عُقلاست.
د ـ متفردات ۱ منابع متأخّر
مطالعه تفصيلىِ گزارش هاى مربوط به واقعه عاشورا در دانش نامه امام حسين عليه السلام ـ كه اين كتاب نيز برگرفته از آن است ـ اين پرسش را براى پژوهشگر ، پديد مى آورد كه : چرا شمارى از مطالب مشهورى كه در منابع متأخّر آمده اند و بسيارى از مرثيه سرايان در گزارش واقعه عاشورا مطرح مى كنند ، در آن دانش نامه نيست ، در صورتى كه انتخاب نام «دانش نامه» براى آن مجموعه ، ايجاب مى كرد كه جامع همه گزارش هاى واقعه عاشورا باشد ؟ آيا دست اندركاران تهيّه و تدوين دانش نامه امام حسين عليه السلام (و نيز اين شهادت نامه) ، اين گزارش ها را نديده اند؟ يا مُتفرّدات ۲ منابع متأخّر ، معتبر نيستند و اصولاً گزارش هايى بى اساس اند؟ و يا دليل ديگرى در اين باره وجود دارد؟