از اين مرد ( يعنى حسين عليه السلام ) ، آسوده كن.
عمر گفت: مرا معاف بدار ؛ امّا ابن زياد نپذيرفت . عمر گفت: امشب را به من مهلت بده.
به او مهلت داد . عمر ، در كارش انديشيد و چون صبح شد ، نزد ابن زياد آمد و آنچه را بِدان فرمان يافته بود ، پذيرفت . سپس عمر بن سعد ، به سوى امام عليه السلام ، روانه شد . ۱
۴۰۳.تاريخ الطبرى :عُقْبة بن سَمعان مى گويد : سبب خارج شدن عمر بن سعد به سوى حسين عليه السلام ، اين بود كه عبيد اللّه بن زياد ، او را بر چهار هزار تن از كوفيان ، گماشته بود تا آنان را به سوى دَستَبى ۲ ببرد و با ديلميان ـ كه به دستَبى رفته و بر آن جا ، چيره شده بودند ـ ، رويارويى كند. ابن زياد ، فرمان حكومت رى را به نام عمر نوشت و فرمان حركت را به او داد. او بيرون رفت و در حمّام اَعيَن ، خيمه لشكر را بر پا كرد.
هنگامى كه ماجراى امام حسين عليه السلام پيش آمد و ايشان ، به سوى كوفه حركت كرد، ابن زياد، عمر بن سعد را فرا خواند و گفت: به سوى حسين ، حركت كن . هنگامى كه از كار ما و او فارغ شديم ، به سوى فرمان روايى خود مى روى .
عمر بن سعد به او گفت: خدايت رحمت كند ! اگر مى توانى مرا معاف بدارى، معاف بدار. عبيد اللّه به او گفت: آرى ؛ به شرط آن كه فرمان [ حكومت رى ] را به ما ، باز گردانى .
هنگامى كه ابن زياد ، اين را گفت، عمر بن سعد گفت: امروز را به من ، مهلت بده تا
1.كانَ عُمَرُ بنُ سَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ قَد وَلّاهُ عُبَيدُ اللّه ِ بنُ زِيادٍ الرَّيَّ ، وعَهِدَ إلَيهِ عَهدَهُ ، فَقالَ : اِكفِني هذَا الرَّجُلَ [أيِ الحُسَينَ عليه السلام ] . قالَ : أعفِني ، فَأَبى أن يُعفِيَهُ ، قالَ : فَأَنظِرنِي اللَّيلَةَ ، فَأَخَّرَهُ ، فَنَظَرَ في أمرِهِ ، فَلَمّا أصبَحَ غَدا عَلَيهِ راضِيا بِما اُمِرَ بِهِ ، فَتَوَجَّهَ إلَيهِ عُمَرُ بنُ سَعدٍ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۹ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۲۷) .
2.دَستَبى : دشتْ آبى ؛ دستَوا . امروزه دشت قزوين ناميده مى شود كه در جنوب شهر قزوينْ واقع است و بويين زهرا و آوَج در آن قرار گرفته اند (ر . ك : جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى ، ص ۲۳۹) .