51
گزيده دانشنامه امام حسين عليه السلام

پراكنده شدند و با او جز 71 نفر نماند . به پدرم نگاه انداختم كه سرش به زير بود . اشك، گلوگيرم شد ... . ۱
گفتنى است كه فرمان دادن امام عليه السلام به خاموش كردن چراغ ها ، حتّى در مَقتل هاى ضعيف هم ديده نشده است ، چنان كه هيچ منبع معتبرى ، گزارش نكرده كه شب عاشورا ، كسى از ياران امام عليه السلام ، از ايشان جدا شده باشد ؛ بلكه به عكس ، در مقابل پيشنهاد امام عليه السلام مبنى بر ترك كربلا ، همگى ضمن حقير شمردن مرگ ، دليرانه سرود مقاومتْ سر دادند و با سخنانى شورانگيز و اظهار آمادگى براى جانبازى در راه خدا، حماسه اى جاويد آفريدند.

4 . داستان هلال و حبيب و آوردن اصحاب به كنار خيمه اهل بيت امام عليه السلام

مؤلف الدمعة الساكبة ، داستان مفصّل و شورانگيزى را گزارش كرده كه اجمال آن ، اين است كه در واقعه عاشورا ، شبى امام حسين عليه السلام از خيمه ها بيرون آمد . هلال بن نافِع براى پاسدارى از جان امام عليه السلام به دنبال ايشان به راه افتاد . امام عليه السلام وقتى متوجّه وى شد ، بعد از گفتن مطالبى ، به وى پيشنهاد داد كه كربلا را ترك كند و خود را نجات دهد ؛ امّا او اين پيشنهاد را نپذيرفت . هلال مى گويد :
سپس امام عليه السلام از من جدا شد و به خيمه خواهرش وارد شد . زينب عليهاالسلام كه از وفادارى ياران امام عليه السلام دچار ترديد شده بود ، به ايشان گفت : برادرجان ! انگيزه يارانت را آزموده اى؟ من مى ترسم كه تو را در هنگام حمله و برخورد نيزه ها ، تسليم دشمن كنند !
در اين جا امام عليه السلام به گريه افتاد و فرمود : «هلا ! به خدا سوگند ، آنها را ارزيابى كرده و آزموده ام . بدون استثنا ، مردانِ سرافرازِ سرسختى ، هستند كه اشتياقشان به مرگ در راه من ، همانند اشتياق كودك به شير مادر است ...» .
در ادامه ، از هلال ، نقل شده كه با شنيدن اين سخنان ، به گريه افتاد . پس حبيب بن مُظاهر را خبر كرد و حبيب ، در همان دلِ شب ، ياران امام عليه السلام را صدا زد و آنها را اطراف

1.الدمعة الساكبة : ج ۴ ص ۲۷۱ .


گزيده دانشنامه امام حسين عليه السلام
50

3 . دستور خاموشى در شب عاشورا

مشهور است كه در شب عاشورا ، امام حسين عليه السلام دستور داد كه چراغ ها را خاموش كنند تا هر كس كه مى خواهد ، برود . پس چراغ ها را خاموش كردند و همراهان امام عليه السلام شروع به رفتن كردند .
ظاهرا اصل اين ماجرا ، برگرفته از كتاب ضعيف الدمعة الساكبة است كه مطلبى را از كتابى ضعيف تر از خود ، يعنى كتاب نور العين ، نقل مى كند ۱ و اين گزارش را به سَكينه عليهاالسلام نسبت مى دهد كه گفته است :
من در شبى مهتابى ، در وسط چادر نشسته بودم كه از پشت آن ، صداى گريه و شيون شنيدم . دامن كشان ، از خيمه بيرون رفتم و ناگهان ، پدرم را ديدم كه نشسته و يارانش دورش هستند . پدرم مى گريست و شنيدم كه مى گفت : «بدانيد كه با من بيرون آمديد ، چون مى دانستيد كه من به سوى مردمى مى روم كه با من از دل و زبان ، بيعت كرده اند ؛ امّا اوضاع ، كاملاً دگرگون شد ؛ چون شيطان بر آنها چيره گشت و خدا را از يادشان برد ، و اكنون ، جز كشتن من و كشتن هر كه در راه من تلاش مى كند ، و نيز اسارت خانواده ام پس از غارتشان ، هدفى ندارند . من نگرانم كه شما در بيان آنچه مى دانيد ، خجالت بكشيد . نيرنگ زدن ، در نزد ما اهل بيت ، حرام است . پس هر يك از شما كه دوست ندارد بماند ، برود . شب ، تاريك است و راه ، باز و زمان ، به هنگام . و هر كس به ما كمك كند ، همراه ما در بهشت خواهد بود و از خشم خداى مهربان ، در امان . جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «پسرم حسين ، در سرزمين كربلا ، تنها و بى كس و تشنه و غريب ، كشته مى شود . هر كه به او كمك كند ، به من كمك كرده است و نيز به فرزند او قائم ـ كه خداوند در فَرَج او تعجيل نمايد ـ كمك كرده است . هر كس با زبانش به ما كمك كند ، در قيامت با حزب ما خواهد بود» .
به خدا سوگند ، هنوز سخن پدرم به پايان نرسيده بود كه جمعيت ، ده تا و بيست تا ،

1.گفتنى است كه اين مطلب را در كتاب نور العين نيافتيم .

  • نام منبع :
    گزيده دانشنامه امام حسين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    با همکاری: طباطبایی نژاد، سید محمود ؛ سید طبایی، سید روح الله ؛ تلخیص : خوش نصیب، مرتضی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 322150
صفحه از 1036
پرینت  ارسال به