است . تو ، إن شاء اللّه ، در دنيا و آخرت ، آزاده اى . فرود بيا» .
حُر گفت: من سواره باشم ، برايت سودمندترم تا پياده شوم. سوار بر اسبم، ساعتى با آنان مى جنگم . كارم به فرود آمدن (شهادت) ، خواهد انجاميد .
حسين عليه السلام فرمود: «رحمت خدا بر تو باد! هر چه به نظرت مى رسد، همان گونه عمل كن».
حُر ، جلوى يارانش آمد و گفت : اى مردمان ! چرا يكى از اين پيشنهادهاى حسين عليه السلام را نمى پذيريد تا خداوند ، شما را از جنگ و ستيز با او ، آسوده كند ؟
گفتند: اين فرمانده، عمر بن سعد است . با او سخن بگو .
حُر ، همان سخن را با او باز گفت. عمر گفت: من نيز بسيار دوست داشتم كه اگر راهى بيابم، چنين كنم .
حُر گفت: اى مردم كوفه! مادرتان به عزايتان بنشيند و گريان شود ! او را دعوت كرديد و چون آمد، تسليمش كرديد . ادّعاى جان دادن در راهش را نموديد و سپس ، بر او تاخته ايد تا او را بكُشيد . او را باز داشته ايد و اختيار را از كفش رُبوده و از همه سو ، محاصره اش كرده ايد و از روى آوردن به اين همه سرزمين هاى پهناور خدا براى در امان ماندن خود و خانواده اش ، باز داشته ايد . اينك ، اسيرِ دست شماست و اختيارِ سود و زيانى براى خود ندارد . او و همسران و كودكان و يارانش را از آب جارى فرات ، محروم نموده ايد ؛ آبى كه يهود و مجوس و مسيحى ، از آن مى نوشند ، و خوك و سگِ صحرا در آن مى غلتند . آن گاه ، ايشان از تشنگى ، در حال جان كَنْدن هستند. چه بد رفتارى با فرزندان محمّد صلى الله عليه و آله داشتيد ! خداوند ، شما را روز تشنگى ( قيامت ) سيراب نكند، اگر هم اكنون ، توبه نكنيد و از آنچه اكنون مى كنيد، دست نكِشيد !
پيادگان لشكر ، به او حمله بُردند و به او تيراندازى كردند . حُر نيز آمد و پيشِ روى حسين عليه السلام ايستاد . ۱