روح هاست. ليكن خداى بزرگ به جسم و روحى شباهت نداشته هيچ كس نيز توان آفريدن روحِ داراى احساس و ادراك را ندارد. پس تنها او خالق روح ها و تن هاست و آن گاه كه خدا شبيه هيچ جسم و روحى نباشد، پس راهى جز شناخت خدا به كمك ذاتش نيست و تشبيه خدا به روح، بدن يا نور شناخت خدا نيست. ۱
چنان كه ملاحظه مى شود كلينى با تكيه بر خالقيت خدا و تفرد او در اين امر و قدرت فوق العاده او، نتيجه گرفت كه نبايد او را به مخلوقاتش تشبيه كرد؛ زيرا در اين حالت او با ساير موجودات فرقى نداشته خالق نخواهد بود. اين كه صريحا جوهر بودن از خدا، علاوه بر جسميت نفى شده است، گوياى عمق بينش كلينى است. هنگامى كه خدا جوهر نباشد، يعنى ممكن الوجود و مخلوق نيست تا نيازمند خالق باشد و در اين صورت تنها خالق و واجب الوجود است؛ يعنى قائم به ذات و بى نياز از علت است و در نتيجه بايد او را به كمك خودش شناخت.
2. دومين مورد، بيانى از كلينى در پايان باب اراده از كتاب التوحيد اصول كافى است. ايشان در اين بيان نسبتا مفصل، ضابطه اى براى تشخيص صفات ذات از صفات فعل مطرح كرده تا وضعيت اراده به عنوان صفت فعل روشن گردد. خلاصه سخن ايشان چنين است: «اگر خدا به دو چيزى كه هر دو جنبه وجودى دارند، موصوف گردد، چنين صفتى، صفت فعل خواهد بود؛ زيرا براى خدا در جهان هستى امورى منظور مى شود كه برخى را اراده كرده برخى ديگر را اراده نمى كند؛ بعضى را مى پسندد و بعضى را نمى پسندد. حال اگر اراده از صفات ذات باشد، بايد اراده نقيض خود را همراه داشته باشد و ذات حق محل اجتماع آن دو باشد؛ در حالى كه اين امر محال است. اما در مورد صفات ذات مانند علم و قدرت كه از ذات حق جدا نمى شوند، نمى توان چيزى را يافت كه از دايره علم و قدرت حق بيرون بوده، آن را غير معلوم و غير مقدور خدا دانست؛ يا اين كه همزمان او را به علم و جهل يا قدرت و عجز موصوف نمى دانيم و اثبات يكى از نقيضين مفهومش نفى ديگرى است». ۲
1.اصول كافى، ج ۱، ص ۱۵۴، المكتبة الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۹۲ ق.
2.همان، ج ۱، ص ۲۰۲ و ۲۰۳.