فهمانده، گوياى اين است كه كلينى بيش از يك سفر به بغداد كرده، و طى سفرهاى مكررش به بغداد، تنها كانون عمده دانش در جهان اسلام در قرن هاى سوم و چهارم هجرى، در دروازه كوفه اتراق مى كرده است.
ملاحظه برخى شواهدى كه بعضى از پژوهشگران معاصر يافته اند، تا براساس آنها نتيجه بگيرند كه كلينى به خراسان، كوفه و حجاز سفر كرده بود و اين امور از مطاوى برخى كلمات كلينى بر مى آيد، جالب توجه و ارزشمند است. ۱
اكنون پس از معرفى كوتاه كلينى طى فرازهاى بالا و برداشتن يك گام عمده در شناخت وى و فهم اجمالى عقل گرايى او، بايد به بخش ديگرى بپردازى تا ضمن آن رابطه «تحديث» و «تعقل» را باز گوييم:
تحديث و تعقل
در آينه كافى، چهره مرحوم كلينى به عنوان محدثى سترگ و كم نظير، بل بى نظير ديده مى شود. اكنون مى خواهيم ببينيم چگونه ميان چنين شأنى را مى توان با خردگرايى جمع كرد؟
به طور اصولى ميان حديث گزارى يعنى ظاهرگرايى با انديشه ورزى ناسازگارى وجود دارد؛ زيرا مقتضاى حديث گروى، تعبد بدان و وانهادن پرسش گرى از عقل و خلع آن از مسند داورى است. اما خردگرايى در هر چهره اى كه رخ نمايد، عقل محورى و انديشه سالارى را به همراه دارد.
تقابل دو انديشه ظاهرگرايى و عقل گرايى را اندكى به شرح تر در جاى ديگر آورده ام، ۲ و اين جا نيز مجال تفصيل نمى بينم. اما بيان اين نكته را سودمند مى دانم كه تقريبا در طول تاريخ اسلام، حديث گزارى با ظاهر گروى همراه بوده است. اما كلينى به حق به عنوان يك استثناى مهم از آن قاعده و كبراى كلى مطرح شده است. او به درستى و به حق نشان داد كه تقابل ياد شده دو انديشه، تقابلى عَرَضى است نه ذاتى.
1.ر.ك: فصل نامه علوم الحديث، ش ۱، ص ۲۰۰ و ۲۰۴ ـ ۲۰۶.
2.در مقاله اى با عنوان احمد بن حنبل و ظاهرگرايى كه تاكنون به چاپ نرسيده است.