مخاطبان و شنوندگان، حاكمان و سياستمداران، هواپرستان و دنياخواهان و ده ها عامل ريز و درشت ديگر برمى گردد كه معصومان عليهم السلام ، خود در پاره اى موارد به ارائه راه حل پرداختند و براساس فرمايش آنان بوده است كه مباحث فنى «معرفة مختلف الحديث» در علم حديث و «التعادل و التراجيح» در علم اصول، پديد آمده است.
ثانيا همان گونه كه فيلسوف الهىِ شارح اُصول الكافى معتقد است، همه آنچه كه به نام احاديث متعارض خوانده مى شوند، حقيقتا در زمره روايات متعارض قرار ندارند؛ بلكه بخشى از آن احاديث، در نظر ابتدايى ممكن است متعارض به نظر برسند كه با تدبّر و تأمّل لازم، تعارضشان برطرف خواهد شد. علاوه بر اين، ايشان تصريح مى كنند كه:
بايد دانست كه اختلافات كه در احاديثِ مروى از اصحاب عصمت عليهم السلام واقع است،بيشترش در امور عملى فرعى است، نه در اصول اعتقاد و آنچه مهم و بزرگ است. اختلاف در بخش اوّل نيز اختلافى نيست كه انسان نداند كدام يك از آن دو را بگيرد، بعد از آن كه ثابت شد كه هر دو از اهل بيت نبوت آمده، و يا آن كه مستند به ايشان است و مردم به واسطه خشكى ذوق و طبعشان و تميز ندادنشان بين مسائل علمى اصولى و مسائل عملى فروعى، كار در همانند چنين حديثى برايشان سخت شده و آن را مشكل كنند تا جايى كه حكم بر قدح يكى از دو حديث مى كنند، يا از جهت راوى و جرح وى، و يا از جهت متن و حمل آن بر تقيّه. ۱
با اين همه، مى توان براى بروز تعارضات در احاديث، علل و عواملى را بر شمرد كه برخى از آنها به شرح زير است:
1. اختلاف سطح فكر و فهم راويان
بى ترديد، همه اصحاب معصومان عليهم السلام در يك سطح از درك و فهم نبودند و تفاوت چشمگيرى در بين آنان وجود داشته است. اين، حقيقتى است كه علاوه بر تصريح