همانا ابليس خود را با آدم قياس كرد»، ۱ پس از آنكه قياس منهى در روايات را قياس فقهى ـ كه همان تمثيل منطقى است ـ دانسته، احتمال داده كه مقصودْ اعم از قياس فقهى و منطقى است:
يحتمل أن يكون المراد بالقياس هنا ما هو أعم من القياس الفقهى من الاستحسانات العقلية و الآراء الواهية التى لم تؤخذ من الكتاب والسنة و يكون المراد أن طريق العقل مما يقع فيه الخطأ كثيرا فلا يجوز الاتكال عليه فى امور الدين بل يجب الرجوع فى جميع ذلك إلى اوصياء سيد المرسلين عليه السلام و هذا هو الظاهر فى اكثر اخبار هذا الباب فالمراد بالقياس هنا القياس اللغوى؛ ۲
احتمال دارد مقصود از قياس در اينجا اعم از قياس فقهى، شامل استحسان هاى عقلى و ديدگاه هاى موهوم، باشد كه از كتاب و سنت برگرفته نشده است و مراد از طريق و راه عقلْ راهى است كه در آن اشتباه بسيار راه يافته است. از اين رو در امور دين نمى توان بر عقل تكيه كرد، بلكه لازم است در تمام اين مسائل دينى به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله مراجعه كرد و اين نكته اى است كه از ظاهر بيشتر روايات اين باب قابل استفاده است. پس مقصود از قياس در اين روايت قياس لغوى است.
بنابراين، ايشان با توجه به اين كه اشتباهات بسيارى در استنتاجات عقلى راه پيدا مى كند، استناد به براهين عقلى را در امور دين مردود مى شمارد، و از آنجا كه مقصودْ قياس منطقى است نه فقهى، پيداست كه مقصود ايشان اصول دين است.
در كنار انكار جايگاه عقل در اصول دين كه از عبارت هاى ايشان پيداست، در جايى ديگر در شرح روايت مفضل، دلايل گوناگون اثبات توحيد را برشمرده و ششمين دليل را «ادله سمعيه» دانسته است:
السادس: الادلّة السمعية من الكتاب والسنة و هى اكثر من أن تحصى و قد مرّ بعضها و لا محذور فى التمسك بالادلة السمعية فى باب التوحيد، و
1.الكافى، ج ۱، ص ۵۸.
2.مرآة العقول، ج ۱، ص ۱۹۹.