مقدمه الكافى: كوششى براى شناخت عقايد كلينى - صفحه 265

حضور امامان اين پرسش مطرح بوده است كه چگونه با وجود آن كه اماميه بر ضرورت يقين دينى در فقه و عقايد تأكيد مى كنند، ولى در عين حال هم، خود از اختلاف و تعارض احاديث امامان در همين موضوعات رنج مى برند، بطورى كه همين امر موجبات اختلاف نظر ميان محافل مختلف شيعيان امامى را فراهم كرده است ۱ در همين زمينه است كه كلينى در اينجا به مشكل اختلاف احاديث توجه نشان داده و به نقل از همان «برادر ايمانى» مشار اليه گفته است كه اختلاف روايات به دليل اختلاف علل و اسباب آن است؛ اما مشكل آن «برادر ايمانى» اين بوده كه به كسى كه به دانش او اطمينان باشد و بتوان از وى درباره اين اختلافات دينى پرسش كرد، دسترسى ندارد، ۲ از اين رو آن شخص آرزو كرده كه كتابى ۳ را در اختيار داشته باشد كه در آن از همه علوم دين آنچه را براى يك متعلم ضرورى و مكفى است در بر داشته باشد (با تعبير: «كتاب كاف... ما يكتفى به المتعلم») ۴ كتابى كه شايسته مراجعه براى علم دين و

1.اين مسئله در دوره كلينى مورد توجه ابوزيد علوى بوده است، نك: مدرسى، مكتب در فرايند تكامل، ص ۲۸۲ـ۲۸۳؛ نيز نك: اعتراض دانشمند برجسته شيعه زيدى، ابوالحسين هارونى، اندكى بعد در اواخر سده چهارم قمرى به اختلاف احاديث اماميان كه همين امر موجبات تغيير مذهب او از امامى به مذهب زيدى را فراهم كرد. نك: شيخ طوسى، تهذيب الأحكام، ج ۱، مقدمه شيخ طوسى، ص ۲ ـ ۳.

2.احتمالاً كلينى كتاب خود را در پاسخ درخواست كسى نوشته كه از شهرهاى اصلى شيعى آن زمان يعنى قم، رى، كوفه و بغداد دور بوده است. احتمال اين كه مقصود از اين منطقه، جايى در ناحيه شامات باشد، به دليل سفر كلينى به شامات دور نيست، براى اين سفر نك: ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج ۵۶، ۲۹۷ ـ ۲۹۸.

3.رجوع به كتاب براى دريافت علم و عمل يقينى و به دور از ظن و باورهاى غير يقينى در چاچوب انتقاد از رجوع به اخبار آحاد و عدم بهره گيرى از شيوه هاى اصولى در برخورد با احاديث بعدا خود مورد انتقاد حلقه متكلمان بغداد قرار گرفت. به طور خاص شريف مرتضى (درگذشته ۴۳۶ ق) با اشاره به كتاب الكافى، مراجعه به اين كتاب و كتب همانند را به عنوان مراجع مكتوب بدون مراجعه به تلاش هاى اصولى ـ فقيهانه نادرست قلمداد كرد و از اين نقطه نظر روش اهل اخبار و محدثان غير عميق را مورد انتقاد قرارداد. نك: شريف مرتضى، جوابات المسائل الرسية الاولى، رسائل الشريف المرتضى، ج ۲، ص ۳۳۱ ـ ۳۳۳.

4.اين عبارت با عنوان كتاب الكافى مناسبت دارد و احتمالاً به همين دليل اين كتاب را الكافى خوانده اند. به هر حال در خود مقدمه كتاب الكافى و يا در سرتاسر اين متن جايى كه دلالت كند كه اين كتاب از سوى خود نويسنده به كتاب الكافى خوانده مى شده ديده نمى شود. عنوان الكافى كه در آغاز و يا انجام نسخه هاى اين كتاب ديده مى شود به سادگى مى تواند اثر ناسخان باشد و نه خود الكلينى. در مورد اين كه اين كتاب بيشتر در ادوار متقدم معروف به كتاب الكلينى بوده و نه كتاب الكافى، نك: رجال نجاشى، ص ۳۷۷. در همينجا اشاره اى هم به اين است كه اين كتاب، كتاب الكافى ناميده شده است (يسمىالكافى)؛ شايد از سوى نسل شاگردان كلينى. در مورد نام الكافى در منابع دو نسل پس از كلينى، مثلاً، نك: رسائل الرتضى، ج ۱، ص ۴۰۸ ـ ۴۰۹؛ در اينجا كسى كه پاسخ پرسشى را از شريف مرتضى طلب كرده، مى گويد كه كلينى خودش اين كتاب را الكافى لقب داده بوده است؛ نيز نك: رسائل المرتضى، ج ۲، ص۳۳۱.

صفحه از 268