نُوّاب اربعه، ارتباط داشته يا نه. در كتاب ايشان، چنين چيزى نيست. لابُد اگر ارتباط داشت، نقل مى كرد. ايشان در بغداد بوده و نُوّاب خاص هم در بغداد بوده اند؛ امّا فقط در يك جا از كافى، توقيعى به نام اسحاق بن يعقوب ـ كه گفته اند برادرِ شيخ كلينى و استادِ اوست ـ ، آمده و كلينى آورده كه او يك نامه اى نوشت و به عَمْرى ـ كه نايب خاصّ حضرت و وكيل ناحيه مقدّسه بود ـ داد و گفت برسان به حضرت و جواب را براى من بياور و او رساند و به خطّ امام عليه السلام جواب آورد و امام زمان عليه السلام آن جا، اسحاق را دعا كرد كه: «اَرشَدَكَ اللّه » و پول هايى را هم كه از طرف شيعيان فرستاده بود، امام عليه السلام قبول نكرد و گفت: «اين پول ها حرام است و قبول نمى كنم».
اين، تنها مطلب از ارتباط با نوّاب است كه به كلينى مربوط است و در كافى آمده است و خود شيخ ، ظاهرا هيچ روايتى از نُوّاب، در كافى نقل نكرده است و اين، خيلى ابهامى ندارد؛ امّا به هر حال، خوب است كه در اين زمينه ها كار بشود و روى همين مسئله هم كار شود كه چرا ايشان از آن چهار بزرگوار، روايتى نقل نكرده و اين هم خودش يك مسئله قابل توجّه است، گرچه به نظر من، خيلى چيز مهمّى نيست؛ چرا كه در اسانيد ديگر روايات در ساير كتب هم خيلى از آن بزرگوارها خبرى نيست. پيداست كه كار آنها، اين نبوده كه بيايند حديث بگويند و حديث بشنوند. پيداست كه كار ديگرى داشته اند و كارهاى اجرايى بر عهده شان بوده است و به اين كارهاى علمى نمى رسيده اند و لازم هم نبوده است؛ چون اهل علم، زياد بوده اند.
به هر حال، كلينى، بيست سال از اواخر دوره غيبت صُغرا را در بغداد بوده و از اسحاق بن يعقوب، نقل مى كند و بزرگانى كه در علم رجال هستند، اسحاق بن يعقوب را برادر ايشان دانسته اند و گرچه در مورد او گفته اند كه «لم يُوَثَّق»؛ امّا «اَرشَدَكَ اللّه » و اَمثال اينها، قرينه بر حُسن اوست و عَلى اَىِّ حالٍ، ما كارى به وثاقت او و اين كه رواياتش چه قدر معتبر است، نداريم. در اين بحث، آنچه مهم است، اين است كه اين روابط با نُوّاب، وجود داشته است.