بدن امام حسين عليه السلام اسب بتازانند و رفت به آن شير گفت و شير هم آمد دستش را گذاشت روى بدن امام حسين عليه السلام و سربازان عمر سعد هم وقتى ديدند كه اين شير روى بدن امام حسين افتاده، ترسيدند و فرار كردند و رفتند . ابن سعد گفت كه اين ، يك فتنه است ؛ اين را دامن نزنيد .
حالا آقاى صالحى نجف آبادى، هشت ـ نُه مورد ايراد به اين حديث گرفتند: اولاً، اين شير ، مگر شصت سال زنده بود ؛ چون شهادت امام حسين عليه السلام پنجاه سال بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله بوده، در حالى كه اين شير بايد پنجاه ـ شصت سال بعد زنده بوده باشد! ثانيا، اين شير مگر در كربلا بود . آن جزيره اى كه سفينه در آن گرفتار شده بود ، مگر نزديك كربلا بود؟ اگر هم بگوييم جاى ديگرى بوده و فضّه رفت صدايش كند، بى شك ، مسافت طولانى است و فرداى آن روز به كربلا نمى رسد ؛ ثالثا، ابن سعد كه اين همه لشكر داشت، چهار تا تير به شير مى زدند و شير را از كنار پيكر امام حسين عليه السلام كنار مى كشيدند! چرا بترسند و اين همه لشكر فرار كنند؟ خلاصه چندين ايراد به اين حديث گرفته و خيلى هم هو كرده است . اين هم باز از مشكلات الكافى است كه وقتى مترجم ، اينها را ترجمه مى كند، بايد حواسش باشد كه اينها را حل كند.
مشكل بعدى ، احاديث مصحّف است ؛ احاديثى كه تصحيف شده و مرحوم مجلسى در كتاب مرآة العقول ، موارد زيادى را تذكّر داده اند كه اين حديث در بصائر الدرجات اين طورى است، در المحاسن برقى اين طورى است و متن المحاسن يا بصائر الدرجات درست است.
سپاس گزارم، حال از خدمت جناب استاد سيد ابوالقاسم حسينى (ژرفا) استفاده مى كنيم و به سخنان ايشان درباره ترجمه هاى «الكافى» و مشكلات آنها گوش فرا مى دهيم.
بسم اللّه الرحمن الرحيم . سلام خدا بر انبيا و اوليا و شهيدان. سخن نخست اين كه اگر اين جا نامى از مترجمى برده شده، بيش از آن كه ـ خداى نكرده ـ مايه طعن او