395
گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي

وقتى شما قرآن را ملاحظه مى كنيد، فرهنگ غلط نمى سازد؛ امّا بخشى از اين روايات ، به گونه اى است كه وقتى منتقل مى شوند، فرهنگ غلط مى سازند، و چون جاذبه دارند، اين فرهنگ غلط ، به قدرى محكم و جا افتاده مى شود كه گويى اصلاً قابل تصحيح نيست . بخشى از همين انحرافاتى را كه در جريان حادثه كربلا و امثال اينها وجود دارد، ناشى از همين انتقال هاست . اگر اين انتقال ها نمى شد، در اين نوع مباحث، اين قدر مشكلات نداشتيم .
پس روشن است كه ترجمه اين نوع روايات براى مترجمان ، واقعا دشوار است. عموما هم مترجمان در اين جاها گير كرده اند . از يك طرف بخواهند نفى كنند، احساس مى كنند كه بالأخره روايتى است كه نقل شده و اگر اثبات كنند، باز مى بينند كه چيز درستى نيست كه اثبات كنند . اگر چنانچه فقط منتقل كنند، نه اثبات و نه نفى كنند، چون كسى كه آن را مى خواند ، نمى داند آيا مثلاً در آن تحريفى يا اشتباهى وجود داشته است ، فكر مى كند كه «قال رسول اللّه » ، «قال الباقر» ، اين متن ، سخن امام باقر عليه السلام است . بنا بر اين آن را مى پذيرد و وقتى كه پذيرفت، در واقع ، مترجم به نوعى ، يك فرهنگ غلطى را منتقل كرده است.
من خودم بعضى كتاب ها و متون روايى را كه ترجمه كردم، مى ماندم كه خدايا آيا اين را ترجمه كنم يا نكنم؟ اگر ترجمه نكنم، آن كسى كه مى خواهد اين كتاب را چاپ كند، مى گويد كتابت ناقص است ؛ ولى اگر چنين ترجمه بكنم ، احساس مى كنم كه اثرات منفى دارد . لذا انسان مى مانَد كه چه كار بايد كرد . گاهى بعضى از مترجمان توضيحى زير متن يا در پاورقى مى آورند؛ ولى معمولاً عموم خواننده ها به اين حاشيه ها نمى پردازند و مطالعه نمى كنند.
بحث ديگرى كه خيلى كم به آن توجّه شده، اين است كه ما در روايات ، زياد نقل به معنا داريم، كه در ترجمه ، به اين توجّه نمى شود ؛ يعنى همه اينها كه در الكافى وجود دارد ، عين سخن معصوم است، حتّى همان رواياتى كه سندِ محكم و قوى اى دارند و


گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
394

روايات عرفانى داريم و ....
به مرور ، وقتى كه اين روايات در يك دانش خاصّى بيشتر استفاده مى شود، كم كم رنگ آميزى اى از همان دانش برايش ايجاد مى شود . مثلاً در روايات فقهى ، طورى مى شود كه انسان ، احساس مى كند كه جز اين مفهوم فقهى، مفهوم ديگرى ندارد، در حالى كه شخصى كه در حوزه كارِ فقهى نباشد و از فقه اطّلاع چندانى نداشته باشد، اگر همين روايت را ترجمه كند، با آن ترجمه اى كه با توجّه به رنگ فقهى يا رنگ كلامى اش انجام گرفته است، خيلى تفاوت پيدا مى كند و يك چيزِ ديگرى مى شود . استفاده شدن روايات در علوم و دانش هاى مختلف، به مرور ، شكل خاصى به روايت مى دهند و اين شكل خاص براى مترجمان ، مشكل ايجاد مى كند.
بحث ديگر ، اين است كه وقتى روايات ، به زبان مقصد ترجمه مى شوند، يك فرهنگ آفرينى خاصّى دارند و توده هاى مردم به آن علاقه مند مى شوند و جذب مى شوند و تأثيرشان زياد است . دليلش هم شايد اين باشد كه در روايات ما گاهى معجزاتِ زياد داريم . نقل چيزهايى كه براى توده مردم جاذبه دارد ، تأثيرشان هم در بين مردم ، بيشتر است . نوع چيزهايى كه جاذبه زيادى دارند، مثل كرامات و معجزات ـ كه گاهى خيلى از اينها واقعيت هم ندارند ـ ، فرهنگ آفرينى مى كنند .
در اين جا اشاره اى كنم به همين مطلبى كه جناب استاد ولى مطرح كردند : داستان شير و امثال اينها ـ كه در جريان شهادت امام حسين عليه السلام مطرح است ـ . اگر شما به اين شبيه خوانى ها و تعزيه خوانى ها توجّه كنيد ، در بسيارى از آنها همين مسئله وجود دارد . اين ، يك روايتِ بى پايه اى بوده . حالا كسى اين را به زبان فارسى منتقل كرده و در جايى نوشته و بعد از آن الگو گرفته شده است. شما در بسيارى از تعزيه خوانى ها اين مسائل را مى بينيد، اين نوع چيزها فرهنگ مى سازند ، در حالى كه شما وقتى نهج البلاغه را ترجمه مى كنيد، از اين حرف ها در آن نيست . به همين دليل، فرهنگ غلط نمى سازد .

  • نام منبع :
    گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 110907
صفحه از 422
پرینت  ارسال به