هم جمع كند و يك نظمى به آنها بدهد ؛ امّا شرايط به گونه اى بوده است كه پذيرش حجّت در بين مردم ، نياز به پشتوانه قوى داشته است ؛ چون وقتى مى گفتند امام عليه السلام غايب است و مدّتى هم از آن گذشته و هنوز هم خبرى نيست، خيلى ها به ترديد افتادند و اين ترديد ، باعث شد كه مسئله امامت در ذهن دانشمندان شيعه آن زمان ، بسيار مهم جلوه كند و تلاش كنند كه آن را اثبات كنند . لذا شما در همين الكافى مى بينيد كه مرحوم كلينى در جاهاى ديگر، در گزينش روايات ، دقّت بيشترى دارد ؛ امّا خودش تصريح مى كند كه وقتى به مقام اثبات حجّت مى رسد، يك مقدار ، راحت تر و وسيع تر با آن برخورد مى كند . به نظر من، همين باعث شده است كه يك روزنى باز شود كه بعضى از روايات ساختگى را در آن پيدا كنيم . بسيارى از رواياتى كه خيلى نمى توان بر آنها تكيه كرد، در بحث تحريف قرآن مطرح اند . اين هم يكى از مشكلات مترجمان است.
مطالبى مثل : «الكافى كافٍ لشيعتنا» ؛ كافى ، صحيح ترين كتاب شيعه است و امثال اينها، كتاب را صد در صد مقدّس كرده . بنا بر اين وقتى منتقل مى شود به يك جامعه، آن جامعه ، حرفى را كه در اين كتاب است ، راحت مى پذيرد كه به نظر من ، اثر منفى گسترده اى دارد. مترجم بايد شرايط يك مترجم را داشته باشد : هم زبان مقصد را خوب بداند، و هم زبان مبدأ را و هم علومى را كه به گونه اى به متنى كه مى خواهد ترجمه كند ، وابسته است، آگاهى داشته باشد .
غير از اينها، من فكر مى كنم كه بايد در مورد ترجمه متون روايى ، يك تصميم گيرى جمعى كنيم ؛ يعنى ببينيم كه آيا بايد واقعا همه چيز را ترجمه بكنيم، يا گزينشى ترجمه كنيم، اگر بخواهيم گزينشى ترجمه كنيم، بر چه اساسى گزينش بكنيم . متأسفانه در جامعه ما تلقّى اين است كه ترجمه، يكى از كارهاى بسيار ساده است و نوشتن، كارش مشكل تر از ترجمه است، در حالى كه كاملاً عكس اين جريان است .