من چون در هر دو تا دست مختصرى دارم، خودم احساسم اين است كه ترجمه ، مشكل تر از نوشتن است ؛ چون در نوشتن ، طرف مقابل شما فقط خواننده است ؛ يعنى مى خواهى مطلبى را به خواننده برسانى، بنا بر اين انديشه اى را از قبل در ذهن خود ترسيم كرده اى و مى دانى چه مى خواهى بگويى! همان را با زبان خوب ، به طرف مقابلت مى رسانى ؛ امّا در ترجمه ، مترجم دو تا مشكل دارد : يك مشكل مخاطب است و يك مشكل، آن كسى است كه صاحب اين انديشه است . در واقع شما اين جا خودِ صاحب انديشه نيستيد، ناقل اين انديشه هستيد . هم بايد امانتدارى كنيد و هم خوب منتقل كنيد، و هم جاهايى را كه خودت مى دانى ممكن است يك سرى ايرادهايى وجود داشته باشد ، آن ايرادها را هم به گونه اى بايد حل كنى و اين از همه مشكل تر است. بنا بر اين ما در ترجمه، برخلاف نوشتن ، كارمان سخت تر است، و چون ساده مى انگاريم، اين همه ايراد در ترجمه هايمان وجود دارد.
از استاد سلطانى سپاس گزارم. دور دوم بحثمان را آغاز مى كنيم. بحثى را كه جناب آقاى استاد ولى شروع كردند، بيشتر مشكلات خود «الكافى» بود و كمتر به مشكلات ترجمه آن پرداختند . تقاضا مى كنم بحث مشكلات ترجمه را ايشان ادامه بدهند و ديگر اساتيد به راه كار يك ترجمه معيار بپردازند.
بله ، اوّل عرايض بنده ، درباره مشكلات خود متن بود . در اين بخش ، به مشكلات ترجمه ها مى پردازيم.
در ترجمه ، علاوه بر اين كه مترجم بايد با آن متنى كه ترجمه مى كند ، آشنا باشد و با دانستن قواعد ترجمه بايد حواسش را خيلى جمع كند و دقّت زيادى داشته باشد . جناب آقاى ژرفا فرمودند كه به نظر شما، مترجمانى كه اين اشتباهات را كردند، آيا اينها واقعا نمى فهميدند؟ مطلب را درك نمى كردند؟ يا بى دقّتى بوده؟ بنده عرض كردم كه درباره بعضى از مترجمان ، واقعا بى دقتى بوده و درباره بعضى ديگر ممكن است اصل فهم مطلب برايشان نارسا بوده، مثلاً مرحوم دكتر مصطفوى ، مترجم