يك خاطره كوتاه بگويم . چون شما اهل پژوهش هستيد، مفيد و مهم است . خداوند توفيقى داد كه چند روز پيش ، حدود پنج ـ شش ساعت در محضر استاد شفيعى كدكنى بودم . خدايش حفظ كند! ايشان مى فرمود : من بعد از سال ها دقّت و پيگيرى و ممارست، فهميدم كه اين تفسير قرآن منسوب به پير هرات، اصلاً مال اين پير هرات نيست و مهم تر از آن ، اصلاً اين پير هرات ، آن پير هرات نيست . شما ببينيد، حدود ده قرن ، يك اشتباه با اين اهميّت بالا پيش آمده كه ايشان با دقّت و زحمت بسيار ، يك اشتباه را حل كردند . حالا آيا اين اختصاص به شفيعى كدكنى دارد؟ اين ، مال هر آدمى است كه بنشيند و در كار تحقيق زحمت بكشد . همچنين استاد بزرگوار تازه در گذشته كه رهبر عزيز به حق ، به او علّامه فرمودند، جناب آقاى دكتر شهيدى عزيز ـ كه تجسّم اخلاق و ادب بود ـ ، خدايش بيامرزد! چه فرقى است بين اين دو فرد و چند نفر انگشت شمار مثل شهيدى و شفيعى، با ديگران؟ آن فرق ، همين جاست كه يك نفر بگويد من اصلاً كارى ندارم . اين يك واژه است، يك تركيب است، يك اصطلاح است، يا يك صفحه است يا يك كتاب است . بروم به قدر اين، آنچه را كه مى توانم و بلد هستم ، زحمت بكشم . پس نخستين عيب اصلى مترجمان ما اين است كه بعضى جاها فرار مى كنند.
من در كار ترجمه الغدير ـ كه ان شاء اللّه خدا به من توفيق بدهد ، تأدّبم را حفظ كنم ـ ، گاهى مى بينم كه يك پاراگراف يا دو سه سطر ، از جانب مترجمان قبلى ترجمه نشده است . هميشه هم از اين گونه مشكل ها وجود دارد . آقاى مترجم! حالا دست كم ، يك سه نقطه اى بگذار يا يك پاورقى اى بزن و بگو كه اين جاى مطلب را نفهميدم . من دو ـ سه نمونه در اصول الكافى عرض مى كنم كه البته نمونه هاى ساده اى است . روايت دارد كه «شى ء مثل الكُبّه» . ما وقتى يك خبر را مى خوانيم ، چه بسا ممكن است كه نود درصد واژه ها را بفهميم . حال كه رسيديم به اين كُبّه، مترجم بزرگوار جناب مرحوم كمره اى فرمودند: «چيزى چون كُبّه» . من فارسى زبان ، انتظارم اين است كه شما