407
گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي

حق را ناديده بگيرى؟ حق را نفهمى؟ حق را خار و تحقير بكنى و فرومايه بشمارى؟ يا اين كه حق را سفاهت بدانى؟
جناب كمره اى ، در يك فاصله خيلى كوتاه (مثلاً دو سه پاراگراف) همين سفه الحق را چند گونه ترجمه فرمودند . به جهت اين كه ايشان مجموعه اى نگاه نكرده و مطالعه نكرده است، ترجمه را با توجّه به مجموعه انجام نداده . دو تا روايت بالاتر ، اين طورى ذوقش پسنديده و فرموده است كه حق را سفاهت بدانيد، و يك مقدارى پايين تر ، فرموده است كه حق را سبُك بشماريد.
روايت آورده است ـ حالا اگر اصل اخبار درست باشد ـ ، وقتى امام حسين عليه السلام به دنيا آمدند، مادر بزرگوارشان از تولّد ايشان ناخشنود بودند و كراهت داشتند . در روايت آمده است : «تكرهُ» . خدا وكيلى ، وقتى ما اين را بخواهيم ترجمه كنيم اگر مجموعه تعاليم را ببينيم، مجموعه اخبار و روايت را ببينيم، چه چيز از اين مى فهميم؟ مرحوم آقاى كمره اى ترجمه فرمودند كه در دنيا ديده نشد كه مادرى پسر زايد و بدش آيد .
سجع هم يكى از ويژگى هاى ترجمه اش است. يعنى حضرت فاطمه عليهاالسلام پسر بزايد و بدش بيايد! آيا مى شود؟ از واژه تكره مى توان چنين برداشتى كرد؛ امّا آيا اين برداشت، برداشت مجموعه اى و منظومه اى است؟ آن قدرى كه بنده حقير مى فهمم اين است كه به دلش بد افتد، نگران شود ؛ نه اين كه بدش بيايد ؛ بلكه به جهت اخبارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله راجع به شهادت ايشان فرموده بودند . اين ، زمين تا آسمان فرق دارد!
روايت داريم كه اگر كسى بر خويشاوند خودش خشم ورزيد، برود به او نزديك بشود و با او تماس برقرار كند . در روايت ، توصيه شده كه او را در آغوش بگيرد . ايشان ترجمه فرمودند : هر مردى بر خويشاوندى خشم كرد، به او نزديك شود و خود را به او بسابد ؛ زيرا چون رَحِم ساييده شود، آرام گردد : «فاليمسّه فإنَّ الرحم اذا مسّت سكنت». حيف نيست روايت هايى به اين قشنگى و علو را اين طورى ترجمه


گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
406

بفرماييد كبّه چيست!
نكته دوم، وارد كردن شرح و توضيح از ناحيه مترجم به ترجمه است كه به نوعى ، به سخنان جناب استاد سلطانى مربوط مى شود ؛ ولى ببينيد، ما چه مبناى ايشان را بپذيريم و چه مبناى حقير را بپذيريم و چه مبانى ديگر را، فكر مى كنم همه ما روى يك مطلب ، اشتراك نظر داشته باشيم و آن ، اين است كه حوزه ترجمه از حوزه شرح ، جداست، حتّى اگر مترجمى مى خواهد توضيح و شرح بدهد، يا در پانوشت، يا مثل همين بزرگواران، مترجمان اصول الكافى، در پى نوشت ؛ يعنى بايد در پى همان خبر باشد . داخل كردن شرح و تفسير و توضيح به خود ترجمه، با مبناى ترجمه منافات دارد . آن وقت همين داخل كردن هاست كه سبب شده است كسانى مثل جناب بهبودى عزيز ، به اين همه اشكال و ايراد بيفتند .
فرض كنيد كه ايشان وقتى خواستند ترجمه كنند كه مكيدن هسته خرما جايز نيست، آن جا در زمانى كه كسى روزه دار است، اگر خيلى تشنگى به او فشار آورده ، اشكالى ندارد كه انگشترش را بمكد ؛ امّا حضرت عليه السلام فرمودند: هسته خرما را نمكد. ايشان ترجمه فرمودند : مكيدن هسته خرما و امثال آن ، روا نيست . بزرگوار! چرا «امثال آن» را از خودت در روايت مى گذارى؟ فهم شما اين است كه امثال هسته خرما را نمى توان مكيد؛ ولى اين فهم و انتقال اين فهم ، كارى وراى ترجمه است!
اشكال سوم، نديدن مجموعه روايات با هم است . يكى از ويژگى هاى مترجم خوب متون دينى ، اين است كه در حوزه و قلمروى كار خودش ، «مجموعه اى» نگاه كند، بعد ترجمه كند . فى المثل ، كلمه «حلم» در متون ما ، در موارد بسيارى ، به معناى علم ، خرد و گاهى هم فهم است . اصلاً ربطى به بردبارى و شكيبايى ندارد . حال، اگر مترجم ، مجموعه اى نگاه نكند، يعنى ربط و پيوند قسمت مورد نظر را با بقيه اجزا نبيند، گاهى دچار تناقضات عجيب و غريب مى شود. در روايت آمده كه «كبر» اين است كه غمص الحق و سفه الحق كنى . غمص با غين و صاد، اين سفه الحق چيست؟

  • نام منبع :
    گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 110729
صفحه از 422
پرینت  ارسال به